كلمات علماى اهل سنت درباره يزيد
اكثر علماى اهل سنت شديداً يزيد بن معاويه را به خاطر كشتن امام حسين(عليه السلام) و جنايات ديگرش مورد طعن و سرزنش قرار داده اند:ـ آلوسى مى گويد: «هر كسى كه بگويد: يزيد با اين عملش معصيت نكرده و[
1 . سؤال فى يزيد بن معاويه، ص 16.]
2 . كامل ابن اثير، ج 3، ص 318.
3 . كامل ابن اثير، ج 3، ص 298 و تاريخ طبرى، ج 4، ص 356.
(4)4 . تاريخ طبرى، ج 4، ص 388 و البداية و النهاية، ج 8، ص 254.
(5)5 . كامل ابن اثير، ج 3، ص 300 و تاريخ طبرى، ج 4، ص 388 و البداية و النهايه، ج 8، ص 254.
(7)6 . الكامل، ج 3، ص 319.
7 . الكامل، ج 3، ص 301.
مسعودى نقل مى كند: روزى يزيد بعد از شهادت امام حسين(عليه السلام) بر سر سفره شرابى بود در حالى كه در طرف راست او نيز ابن زياد نشسته بود.
(8)8 . مروج الذهب، ج 3، ص 77.
لعنش جايز نيست بايد در زمره انصار يزيد قرار گيرد.»
ـ ابن خلدون مى گويد: «غلط كرده ابن العربى مالكى كه مى گويد: حسين به شمشير جدش كشته شد، آن گاه بر فسق يزيد ادعاى اجماع مى كند.»
ـ تفتازانى مى گويد: «رضايت يزيد به كشتن حسين و خوشحالى او به آن و اهانت اهل بيت(عليهم السلام) از متواترات معنوى است.»
ـ جاحظ مى گويد: «جناياتى كه يزيد مرتكب آن شد از قبيل: كشتن حسين، به اسارت بردن اهل بيتش، چوب زدن به دندانها و سر مبارك حضرت، ترساندن اهل مدينه، خراب كردن كعبه، همگى دلالت بر قساوت و غلظت و نفاق و خروج از ايمان او دارد. پس او فاسق و ملعون است و هر كس كه از دشنام دادن ملعون جلوگيرى كند خودش ملعون است.»
ـ دكتر طه حسين نويسنده مصرى مى گويد: «گروهى گمان مى كنند كه يزيد از كشته شدن حسين(عليه السلام) با اين وضع فجيع تبرّى جسته و گناه اين عمل را به گردن عبيدالله انداخت، حال اگر چنين است چرا عبيدالله را ملامت نكرد؟ چرا او را عقاب نكرد؟ چرا او را از ولايت عزل نكرد؟»
دفاع از يزيد در تخريب كعبه
از جمله دفاعيات ابن تيميه از يزيد اين است كه مى گويد: «هيچ يك از مسلمين قصد اهانت كعبه را نداشته است، نه نايب يزيد و نه نائب عبدالملك حجاج بن يوسف و نه غير اين دو، بلكه تمام مسلمين در صدد تعظيم كعبه بوده اند. حال اگر مسجد الحرام را محاصره كردند به خاطر حصر ابن الزبير بود. به منجنيق بستن كعبه نيز به جهت او بود.[(1)1 . تفسير روح المعانى، ج 26، ص 73.
(2)2 . مقدمه ابن خلدون، ص 254.
(3)3 . شرح عقائد نسفيه، ص 181.
(4)4 . رسائل جاحظ، ص 298.
(5)5 . الفتنة الكبرى، ج 2، ص 265.
]
يزيد قصد آتش زدن كعبه و خراب كردن آن را نداشت، بلكه ابن الزبير بود كه اين كارها را انجام داد.»
هم چنين در دفاع از يزيد مى گويد: «از كجا انسان مى داند كه يزيد يا ديگر ظالمان، توبه نكرده باشند؟ يا آن كه حسناتى نداشته باشند كه بتواند گناهانشان را بپوشاند.»(2) در حالى كه مورّخان تصريح كرده اند كه تمام اين جرايم به امر يزيد بوده است.
سيوطى در تاريخ الخلفاء از ذهبى نقل مى كند: بعد از آن كه يزيد با اهل مدينه آن فجايع را انجام داد، لشكرى را به مكه براى جنگ با ابن الزبير فرستاد. آنان وارد مكه شده و ابن الزبير را به محاصره در آوردند. با او به جنگ برآمده و كعبه را به منجنيق بستند و از شرارت آتش آنان پرده هاى كعبه و سقف آن سوخت.
دفاع از يزيد در كشتن اهل مدينه
ابن تيميه در جايى ديگر مى گويد: «يزيد جميع اشراف مدينه را نكشت، كشته ها به ده هزار نفر نرسيد، خون ها به قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نرسيد، قتلى در مسجد النبى واقع نشد.»با آن كه ابن اثير در الكامل نقل مى كند: بعد از واقعه كربلا اهل مدينه بيعت خود را از يزيد خلع نمودند، خبر به يزيد رسيد، مسلم بن عقبه را كه مردى خون ريز بود به مدينه فرستاد و دستور داد تا سه روز مردم را به بازگشت به بيعت دعوت كند وگرنه همه اهل مدينه را به قتل برساند. ونيز اجازه داد تا سه روز تمام اموال مدينه بر لشكرش حلال باشد. مسلم بن عقبه با لشكرى وارد مدينه شد و تا سه روز فجيع ترين قتل و غارت ها را در طول تاريخ بشر انجام دادند.»
ابن كثير مى گويد: «لشكر يزيد با زنان مدينه كارى كردند كه بعد از آن واقعه هزار زن
[(1)1 . منهاج السنة، ج 4، ص 577.
2 . همان، ص 571.
(3)3 . تاريخ الخلفاء، ص 209 و أخبار مكة، ازرقى، ج 1، ص 202.
(4)4 . منهاج السنة، ج 4، ص 575.
(5)5 . كامل ابن اثير، ج 3، ص 310 و تاريخ طبرى، ج 4، ص 372.
]
بدون شوهر بچه دار شدند.»
ابن قتيبه مى گويد: «در آن واقعه از اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) هشتاد نفر بدرى و از قريش و انصار هفت صد نفر كشته شدند; از ساير مردم نيز ده هزار نفر را كشتند.»
با آن كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «هر كس اهل مدينه را بترساند خدا او را خواهد ترسانيد و لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر او باد.»
دفاع از خوارج!
ابن تيميه در صدد دفاع از خوارج برآمده و مى گويد: «خوارج بهترين مردم بودند، از حيث نماز خواندن، روزه گرفتن و تلاوت قرآن، آنان در ظاهر و باطن متدين به دين اسلام بودند.»
در جاى ديگر خُبث باطن خود را نسبت به شيعه ابراز كرده مى گويد: «خوارج از شيعه(رافضى ها) صادق تر، دين دارتر و با ورع ترند; آنان عملاً دروغ نمى گويند و صادق ترين مردم اند.»
هم چنين به مخالفت با لشكريان و مدافعين امام على(عليه السلام) برآمده و مى گويد: «اما شكّى نيست كه عده اى از سابقين اولين، همانند سهل بن حنيف و عمار بن ياسر در راه او جنگيدند ولى كسانى كه در راه او نجنگيدند افضل از آنان اند، كسانى هم كه عليه على جنگيدند خوار نشدند، بلكه دائماً پيروز بوده و شهرها را فتح مى كردند و با كفار مى جنگيدند. لشكر معاويه هرگز خوار نشد; حتّى در جنگ با على. چگونه پيامبر(صلى الله عليه وآله)گفته باشد: خدايا هر كس على را خوار كرد او را خوار گردان، بلكه اين شيعه ها هستند كه دائماً خوار و مغلوب اند».
[(1)1 . البداية و النهاية، ج 8، ص 242.
(2)2 . الإمامة و السياسة، ج 1، ص 216.
(3)3 . تاريخ الخلفاء، ص 209، به نقل از صحيح مسلم.
(4)4 . منهاج السنة، ج 4، ص 37.
(5)5 . همان، ج 7، ص 36.
(6)6 . منهاج السنة، ج 7، ص 57 و 59.
]
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)به قتال با سه دسته منحرف دستور داده است:عمار مى گويد: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ما را امر به قتال با ناكثين (اصحاب جمل) و قاسطين (اصحاب معاويه) و مارقين (خوارج) نمود.»
نيز عمار نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اى على زود است كه با تو گروهى ظالم قتال كند، در حالى كه تو بر حقّى، پس هر كس كه تو را يارى نكند در آن روز از من نيست.»(2) روايات زيادى در مصادر فريقين به اين مضامين موجود است.
ابن تيميه هم چنين در مورد شقى ترين فرد از خوارج، يعنى ابن ملجم مى گويد: «كسى كه على را كشت نماز مى خواند، روزه مى گرفت، قرآن مى خواند، على را كشت به اين اعتقاد كه خدا و رسول كشتن او را دوست دارند.»
در جاى ديگر او را به صفت «أعبد الناس» معرفى كرده است،(4) در حالى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در حديث صحيحى او را به صفت «أشقى الناس» معرفى كرده است.
دفاع از بنى اميّه
ابن تيميه در دفاع از بنى اميّه مى گويد: «بنى اميه بر تمام افراد روى زمين حكومت داشتند و دولت اسلام در زمان آنان عزيز بود و تنها اعتراضى كه مردم بر آنها داشتند دو چيز بود: يكى بدگويى به على(عليه السلام) و ديگرى تأخير نماز از اول وقت.»در جايى ديگر مى گويد: «سنت در دولت بنى اميه قوى تر و ظاهرتر از دولت بنى عباس بود، زيرا در دولت بنى عباس تعداد زيادى از شيعه و ديگران از اهل بدعت نفوذ
[(1)1 . مسند أبى يعلى، ج 3، ص 194، ح 1623 و مجمع الزوائد، ج 7، ص 238.
2 . كنزالعمال، ج 11، ص 613، ح 32970.
(3)3 . منهاج السنة، ج 7، ص 153.
4 . همان، ج 5، ص 47.
(5)5 . مسند احمد، ج 1، ص 130 و خصائص نسايى، ص 39 و طبقات ابن سعد، ج 3، ص 21 و مشكل الاآثار، ج 1، ص 351.
(6)6 . منهاج السنة، ج 8، ص 238.
]
كرده بودند.»
آيه در شأن بنى اميّه اجماع دارند.(3) همان گونه كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به طور خصوص، مروان و پدرش را (از بنى اميّه) مورد لعن قرار داده است.
برترى دادن خلفا بر امام على(عليه السلام)