امام على(عليه السلام)
1 ـ مناوى مى گويد: «شخصى نزد معاويه آمد و از او درباره موضوعى سؤال كرد. معاويه گفت: اين سؤال را از على(عليه السلام)بپرس، زيرا او از من داناتر است. سؤال كننده گفت: من جواب تو را مى خواهم. معاويه سخت ناراحت شد و به او گفت: واى بر تو، كراهت دارى از شخصى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به او علم فراوان داده و بزرگان صحابه به اين امر اعتراف دارند و حتى عمربن خطاب در مشكلات از او سؤال مى كرد. آن گاه معاويه گفت: روزى شخصى از عمربن خطاب سؤالى كرد.عمر گفت: اين مسئله را از على(عليه السلام)سؤال كن. او در جواب گفت: اى امير من جواب تو را مى خواهم. عمر ناراحت شد و او را از مجلس اخراج كرد و دستور داد تا اسم او را از ديوان محو نمايند.
2 ـ امام حسن مجتبى(عليه السلام) بعد از شهادت پدرش، امام على(عليه السلام)فرمود: «... روز گذشته كسى از دنيا رفت كه در علم كسى بر او پيشى نگرفته و در آينده نيز كسى علم او را درك نخواهد كرد...»
امام حسن(عليه السلام)
1 ـ ذهبى مى نويسد: «حسن بن على بن ابى طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف امام، آقا، ريحانه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و نوه او، سيد جوانان اهل بهشت، ابومحمّد، قرشى، هاشمى، مدنى، شهيد... و امامى بزرگوار بود...».
[
(1)1 . فيض القدير، ج 3، ص 46.
(2)2 . مسند أحمد، ج 1، ص 328; كنز العمال، ج 13، ص 192.
(3)3 . سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 253.
]
2 ـ ابن عبد البرّ مى نويسد: «امام حسن، مردى با ورع و فاضل بود.»
3 ـ ابن صباغ مالكى مى گويد: «حسن بن على در مسجد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى نشست و مردم به دور او حلقه مى زدند و سؤالهاى خود را از او مى پرسيدند و امام نيز به آنها جواب مى داد به حدّى كه آنان را از علم خود سيراب مى نمود...».
امام حسين(عليه السلام)
1 ـ خوارزمى حنفى به سندش از سلمان نقل مى كند كه بر پيامبر(صلى الله عليه وآله)وارد شدم،ديدم كه حسين(عليه السلام)بر زانوى حضرت نشسته و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر چشمان و دهانش را مى بوسد. آنگاه فرمود: تو آقا، پسر آقا و پدر آقايى. تو امام، فرزند امام و پدر امامى. توحجّت، فرزند حجّت و پدر حجّت هايى. از نسل تو نه نفر حجّت خواهند آمد كه نهمين آنها قائم است.2 ـ ابن عبد البر مى گويد: «حسين مردى فاضل و متدين بود. زياد نماز و روزه به جاى مى آورد.»
امام سجاد(عليه السلام)
1 ـ محمّد بن مسلم قرشى زهرى، فقيه معروف حجاز و شام در شأن امام سجاد(عليه السلام)مى گويد: «من قريشى با ورع تر و فاضل تر از او نديدم.»هم چنين مى گويد: «من با على بن الحسين مجالست زياد نمودم و كسى را فقيه تر از او نديدم».
2 ـ سعيد بن مسيّب از فقيهان معروف مدينه، در شأن امام سجاد(عليه السلام)مى فرمايد:
[
(1)1 . استيعاب، حاشيه اصابه، ج 1، ص 369.
(2)2 . فصول المهمّة، ص 155.
(3)3 . مقتل الحسين(عليه السلام)، ج 1، ص 146.
(4)4 . استيعاب، ج 1، ص 393.
(5)5 . البداية و النهاية،ج 9، ص 104.
(6)6 . تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 75، شذرات الذهب، ج 1، ص 105.
]
«هرگز فاضل تر از على بن الحسين نديدم.»
3 ـ زيدبن اسلم كه از طلايه داران فقيهان مدينه به حساب مى آمد، در شأن امام سجاد مى فرمايد: «هرگز همانند على بن الحسين در فهم و حافظه نديدم...».
4 ـ حمّادبن زياد كه از بزرگان فقهاى بصره بود در شأن امام مى گويد: «على بن الحسين فاضل ترين هاشمى است كه تا كنون مشاهده نموده ام.»
5 ـ يحيى بن سعيد از تابعان بزرگ و فقيهان و عالمان فاضل بود، در شأن امام سجاد مى فرمايد: «من از على بن الحسين حديث شنيدم و او را فاضل ترين هاشمى يافتم.»
6 ـ مالك ابن انس در شأن امام(عليه السلام) مى فرمايد: «در ميان اهل بيت كسى مانند على بن حسين (عليه السلام)نبوده است.»
7 ـ ابو بكر برقى مى گويد: «على بن الحسين (عليه السلام)فاضل ترين شخص زمان خود بود.»
8 ـ ابوزرعه مى گويد: «احدى را فقيه تر از على بن الحسين نديدم.»
9 ـ ابوحازم مى گويد: « من فقيه تر از على بن الحسين نديدم.»
10 ـ ابن عساكر مى گويد: «على بن الحسين مردى ثقه و مورد اعتماد بود و از او احاديث بيشمارى نقل شده است ; مردى عالى مقام، رفيع و با ورع بود.»
11 ـ ابن حجر عسقلانى مى نويسد: «على بن الحسين بن على بن ابى طالب، زين العابدين، مردى مورد اطمينان، عابد، فاضل و مشهور بود.»
[
(1)1 . تاريخ يعقوبى، ج 3، ص 46.
(2)2 . طبقات الفقها، ج 2، ص 34.
(3)3 . تهذيب اللغات و الاسماء، ص 343.
(4)4 . تهذيب الكمال، ج 7، ص 336; طبقات ابن سعد، ج 1، ص 214، الجرح و التعديل، ج 3، ص 178.
(5)5 . سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 238; تهذيب التهذيب، ج 7 ص 305.
(6)6 . سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 238.
(7)7 . تاريخ دمشق، ج 12، ص 18.
(8)8 . تهذيب الكمال، ج 7 ص 336.
(9)9 . تاريخ دمشق، ج 36، ص 142; طبقات الكبرى، ج 5، ص 222.
(10)10 . تقريب التهذيب، ج 2، ص 35.
]
12 ـ ابن حجر هيتمى مى گويد: «زين العابدين كسى است كه جانشين پدرش در علم و زهد و عبادت بود.»
13 ـ يعقوبى مى نويسد: «امام زين العابدين از همه فاضل تر و در عبادت از همه كوشاتر بود.»
14 ـ ابن تيميه مى گويد: «على بن الحسين، از تابعان بزرگ و سرآمد آنها در علم و دين بود...»
15 ـ استاد محمد ابو زهره مى گويد: «زين العابدين فقيه بود، همان گونه كه محدّث بود. در احاطه به مسائل فقهى در تمام فروعات همانند جدش، على بن ابى طالب توانا بود.»
امام محمّد باقر(عليه السلام)
1 ـ ابن كثير دمشقى مى نويسد: «محمّد بن على باقر، از تابعان است. مردى جليل القدر و از بزرگان اين امّت در علم، عمل، سيادت و شرف است. او را از آن جهت كه شكافنده علوم و استنباط كننده حكمت ها بود، باقر ناميدند.»2 ـ نهبانى مى گويد: «محمّد باقر، فرزند على بن الحسين يكى از ائمه سادات اهل بيت گرام و از بزرگان علماى اسلام است.»
3 ـ ذهبى مى گويد: «باقر از جمله كسانى بود كه بين علم، عمل، بزرگوارى، شرف و وثاقت و... جمع كرد. او براى خلافت شايستگى داشت و يكى از ائمه دوازده گانه اى است كه شيعه اماميه به آنان اعتقاد داشته و قائل به عصمت آنان است.»
[
(1)1 . صواعق المحرقه، ص 119.
(2)2 . تاريخ يعقوبى، ج 3، ص 46.
(3)3 . منهاج السنة، ج2 ص 123.
(4)4 . الامام زيد، ص 31 .
(5)5 . البداية النهاية، ج 9، ص 309.
(6)6 . جامع كرامات الاولياء، ج 1، ص 97.
(7)7 . سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 241.
]
4 ـ محمّد بن صبّان مى گويد: «امام محمد باقر شخصى داراى معارف و صاحب دقائق و لطائف بود.».
5 ـ ابن ابى الحديد مى نويسد: «محمّد بن على بن الحسين... او بزرگ فقهاى حجاز بود; كسى كه مردم، فقه را از او و فرزندش فراگرفتند...».
6 ـ حسن بصرى مى گويد: «محمّد باقر كلامش شبيه كلام انبيا بود.»
7 ـ ابن منظور افريقى مى گويد: «از آن جهت محمّد بن على بن الحسين بن على را باقر مى نامند، كه شكافنده علم بود اصل علم را بدست آورد و فروع علم را استنباط نمود و در عمق علم نفوذ كرد...».
8 ـ فيروزآبادى مى گويد: «محمّد بن على بن الحسين را به جهت گسترش علمش باقر ناميده اند.».
9 ـ ابن خلكان مى گويد: «باقر، عالمى بزرگوار بود و او را به جهت گستردگى علمش باقر ناميدند.»
10 ـ صلاح الدين صفدى مى نويسد: «باقر، از جمله كسانى بود كه علم، فقه، ديانت و ثاقت و بزرگوارى را در خود جمع نموده و شايسته امامت بود.».