د ـ نماز را سبك نشمارد. امام صادق(عليه السلام) فرمود: «إنّ شفاعَتَنا لا تَنَالُ مُستَخَفّاًبِالصَلوة».
ماهيت شفاعت، نه تشويق به گناه است و نه چراغ سبز براى گناه كار. هم چنين عامل عقب افتادگى و يا واسطه گرى نيست، بلكه مسئله مهم تربيتى است كه پى آمدهاى سازنده اى دارد. كه به برخى از آنها اشاره مى شود:1 ـ اميدآفرينى:غالباً چيرگى هواى نفس بر انسان سبب ارتكاب گناهان بزرگى مى شود و به دنبال آن روح يأس حاكم مى شود و اين نا اميدى، آنها را به آلودگى بيشتر در گناهان مى كشاند. در مقابل، اميد به شفاعتِ اولياى الهى به عنوان يك عامل بازدارنده به آن ها نويد مى دهد كه اگر خود را اصلاح كنند، ممكن است گذشته آن ها از طريق شفاعت نيكان و پاكان جبران گردد.
2 ـ برقرارى پيوند معنوى با اولياى الهى:مسلماً كسى كه اميد به شفاعت دارد، مى كوشد به نوعى اين رابطه را برقرار سازد و كارى كه موجب رضاى آن ها است، انجام دهد و پيوندهاى محبت و دوستى را نگسلد.
3 ـ تلاش براى به دست آوردن شرايط شفاعت:اميدواران شفاعت بايد در اعمال گذشته خويش تجديدنظر كنند و نسبت به آينده تصميمات بهترى بگيرند، زيرا شفاعت بدون زمينه مناسب انجام نمى گيرد. حاصل آن كه، شفاعت نوعى تفضّل است كه از يك سو به خاطر زمينه هاى مناسبِ «شفاعت شونده» و از سوى ديگر به خاطر آبرو و احترام و اعمال صالح «شفاعت كننده» است.
3 ـ چه نيازى به شفيع داريم؟
گاهى سؤال مى شود كه چرا خداوند به طور مستقيم، گناهان بندگان را نمى بخشد و چه نيازى به وجود واسطه و شفيع است؟
[(1)1 . بحارالانوار، ج 11، ص 105.
]
پاسخ:1 ـ خداوند متعال، جهان آفرينش را به بهترين وجه آفريده است: {الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْء خَلَقَهُ(1); «آن خدايى كه هر چيز را به بهترين صورت آفريده است».
جهان بر اساس نظام علّت و معلولى و اسباب و مسبّبات، براى هدايت و رشد و تكامل انسان ها آفريده شده است و نيازمندى هاى طبيعى بشر بهوسيله عوامل و اسباب عادى، برآورده مى گردد.
فيوضات معنوى خداوند همانند هدايت، مغفرت و آمرزش نيز بر اساس نظامى خاص بر انسان ها نازل مى شود، و اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كه اين امور بهوسيله اسباب و علت هاى معين به انسان ها برسد. بنابراين، همان گونه كه در عالم مادّه نمى توان پرسيد: چرا خداوند متعال زمين را بهوسيله خورشيد نورانى كرده و خود بىواسطه به چنين كارى دست نزده است، در عالم معنا نيز نمى توان گفت: چرا خداوند به واسطه اولياى الهى، مغفرت خويش را شامل حال بندگان نموده است؟
شهيد مطهرى(رحمه الله) مى فرمايد: «فعل خدا، داراى نظام است. اگر كسى بخواهد به نظام آفرينش، اعتنا نداشته باشد، گمراه است. به همين جهت است كه خداى متعال، گناه كاران را ارشاد فرموده است كه در خانه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) بروند و علاوه بر اين كه خود طلب مغفرت كنند، از آن بزرگوار بخواهند كه براى ايشان، طلب مغفرت كند. قرآن كريم مى فرمايد: {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً(2); «و اگر ايشان هنگامى كه (با ارتكاب گناه) به خود ستم كردند، نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر هم براى ايشان طلب مغفرت مى كرد، خدا را توبه پذير مهربان مى يافتند.»
2 ـ حكمت ديگرِ «شفاعت» اين است كه مشيّت الهى اين است كه با اعطاى منزلت شفاعت به پيامبران و اولياى الهى، آنان را تكريم كند. پذيرش دعا و درخواست اوليا
[
1 . سجده (32) آيه 7.
2 . نساء (4) آيه 64.
(3)3 . مجموعه آثار، ج 1، ص 264.
]
گونه اى تكريم و احترام به آنان است. اولياى خدا، نيكوكاران، فرشتگان آسمان ها، و حاملان عرش كه همه روزگار را به فرمانبردارى خدا گذرانده و از مدار عبوديّت الهى، گام بيرون ننهاده اند، شايسته تكريم هستند و چه احترامى بالاتر و برتر از اين كه دعاى آنان درباره بندگان شايسته رحمت و مغفرت الهى، مستجاب شود.
4 ـ شفاعت عامل دگرگونى در علم و اراده الهى
رشيدرضا مى گويد: «حكم پروردگار عين عدل است و بر اساس مصلحت الهى شكل گرفته است. از طرفى، شفاعت در عرف مردم به اين معناست كه شفيع و واسطه، مانع اجراى حكم واقعى در مورد متخلف و مجرم مى شود. اگر حكم دوم كه در سايه شفاعتِ واسطه به دست آمده، مطابق عدل است و حكم نخست مخالف آن، پس دو حالت پيش مى آيد:1 ـ بايد خدا را غيرعادل دانست، كه قطعاً باطل است.
2 ـ بگوييم خداوند عادل است، ولى علم و آگاهيش نارسا بوده است، كه اينك از رهگذر يادآور شدن شفيع، تغيير پيدا كرده است. در نتيجه حكم جديد عادلانه است. اين فرض نيز باطل است، زيرا علم خدا عين ذات اوست و تغيير و دگرگونى در او راه ندارد.
فرض مى كنيم حكم نخست، عين عدل بوده است و حكم دوم برخلاف آن و خداوند تنها به دليل علاقه به شفيع، حاضر شده است عدل را زير پا نهد و حكم جديد صادر كند. اين فرض نيز با عدالت الهى ناسازگار است. پس پذيرش شفاعت با چالش هاى فراوان روبروست و استدلال عقلى، مخالف آن است.»
پاسخ:اين اشكال از آن جا پديد مى آيد كه نويسنده ميان تغيير در علم و اراده الهى و دگرگونى و تحول در موضوع و معلوم و مراد را در هم آميخته است. بايد دانست آن چه
[(1)1 . المنار، ج 4، ص 307.
]
دگرگون شده، وضعيت مجرم و گنه كار است; يعنى به گونه اى شده كه سزاوار رحمت الهى گشته است، درحالى كه پيش تر چنين نبود. پس در علم و اراده خداوند، هيچ گونه دگرگونى پديد نيامده است. بنابراين، دو اراده وجود دارد و خداوند مى داند كه اين شخص دگرگون خواهد شد و در پرتو اراده دوّمِ پروردگار قرار خواهد گرفت. پس علم و اراده الهى دگرگون نشده است، بلكه دو اراده گوناگون نسبت به دو موضوع متفاوت وجود دارد كه هيچ يك ناقض ديگرى نيست، بلكه هردو عين عدل الهى است.
بدين ترتيب، علم و اراده خدا دگرگون نمى شود، بلكه علم و اراده جديدى به موضوع نوينى تعلّق مى گيرد. مثلا مى دانيم هنگام شب، تاريكى همه جا را فرامى گيرد و با توجه به اين علم، اراده مى كنيم تا از وسايل الكتريكى، مانند چراغ استفاده كنيم. سپس با طلوع آفتاب، چراغ را خاموش مى كنيم.
در اين مثال، دو علم داريم; شب نور ندارد و روز نور دارد. ما نيز بر اساس اين دو علم، دو اراده و دو كار كرده ايم. شب هنگام چراغ را روشن و در روز، آن را خاموش مى كنيم. در اين مثال، علم و اراده دوم با علم و اراده نخست در تعارض نيست، بلكه با توجه به تفاوت موضوع، متناسب با آن شكل گرفته است.
درباره شفاعت نيز مى گوييم: خداوند از ازل مى دانست كه فلان انسان، حالت هاى گوناگونى خواهد داشت و بر اساس آن شرايء اراده ويژه اى درباره او شكل مى گيرد. از اين رو، بر اساس تعدد حالت ها و تغيير موضوع، اراده هاى متفاوتى نيز تعلق گرفته است. پس در علم اول الهى و اراده او، خطا و تغييرى پديد نيامده است بلكه هر علمى نسبت به موضوع خود درست است و هر اراده نسبت به موضوع خود، حكيمانه و بر اساس مصلحت است.