شناخت وهابيان - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابن تيميه درباره برپايى مراسم جشن در اعياد و ولادت هاى بزرگان دين مى گويد: «اعياد، شريعتى از شرايع است كه در آن بايد از دستورها متابعت نمود، نه آن كه بدعت گذارى كرد. اين عمل همانند اعمال نصارى است كه حوادث حضرت عيسى(عليه السلام) را عيد مى گيرند.»

ـ تحريم قسم به غير خداوند

ابن تيميه در اين مورد مى گويد: «قسم خوردن به غير خداوند مشروع نيست، بلكه از آن نهى شده است.»

ـ نسبت دادن جسميت به خدا

ابن تيميه در يكى از فتواهاى خود مى گويد: «آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاقِ پيشينيان بر آن است، حقّ مى باشد. حال اگر از اين امر، لازم آيد كه خداوند متّصف به جسميت شود اشكالى ندارد، زيرا لازمه حقّ نيز حقّ است.»

ابن بطوطه مى گويد: «در دمشق شخصى بود از بزرگان فقهاى حنبلى به نام تقى الدين ابن تيميه، در هر علمى سخن مى گفت، ليكن مشكلى در عقل خود داشت. زمانى كه در دمشق بودم، روز جمعه اى بر او وارد شدم در حالى كه بر منبر جامع دمشق مردم را موعظه مى كرد، از جمله مطالبى كه گفت اين بود كه: خداوند به آسمان دنيا مى آيد همان گونه كه من از منبر پايين مى آيم. اين را گفت و از منبر پايين آمد.»(4) هر يك از اين موضوعات را در رساله اى جداگانه بحث و بررسى كرده ايم و خوانندگان محترم را به آنجا ارجاع مى دهيم.

[(1)1 . اقتضاء الصراط المستقيم، ص 293 و 295.

(2)2 . مجموعة الرسائل و المسائل، ج 1، ص 17.

(3)3 . الفتاواى، ج 5، ص 192.

4 . رحلة ابن بطوطه، ص 95 و الدرر الكامنة، ابن حجر عسقلانى، ج 1، ص 154.

]



شناخت وهابيان

يكى از فرقه هايى كه در مقابل اكثر مسلمين قرار گرفته، فرقه اى موسوم به «وهابيت» است. اين فرقه منسوب به مؤسس آن محمّد بن عبدالوهاب بن سليمان نجدى است. او كسى است كه با ادعاى احياى توحيد وسلفى گرى همان عقايد و افكار ابن تيميه را در شبه جزيرة العرب پياده كرده، و آل سعود مجرى آن افكار گشت. اين فرقه از قرن دوازده تاكنون برجاى مانده است. جا دارد درباره مؤسس و چگونگى گسترش آن بحث كنيم.

شرح حال محمد بن عبدالوهاب

محمد بن عبدالوهاب در سال 1111 هجرى متولد شد و در سال 1206 هجرى از دنيا رفت. دوران كودكى خود را در شهر خود «عيينه» در حجاز و بهويژه نجد سپرى كرد. بعد از مدتى وارد حوزه علميه حنبلى شد و نزد علماى «عيينه» به فراگيرى علوم پرداخت. براى تكميل دروس خود وارد مدينه منوّره شد. بعد از آن شروع به مسافرت به كشورهاى اسلامى نمود; چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد اقامت نمود. به ايران نيز مسافرت كرد; در كردستان يك سال و در همدان دو سال ماند. آن گاه سفرى به اصفهان و قم نمود و بعد از فراگيرى فلسفه و تصوف به كشور خود، حجاز بازگشت. بعد از هشت ماه كه در خانه خود اعتكاف نموده بود بيرون آمد و دعوت خود را آغاز نمود.

با پدرش به شهر «حريمله» هجرت كرد، و تا وفات پدر در آن جا ماند، درحالى كه پدرش از او راضى نبود.

از آن جا كه محمّد بن عبدالوهاب عقايد خرافى خود را كه بر خلاف عامه مسلمانان بود و در حقيقت همان عقايد ابن تيميه بود منتشر مى ساخت، بعد از فوت پدرش خواستند او را بكشند كه به شهر خود «عيينه» فرار كرد.

قرار شد امير شهر، عثمان بن معمر، او را يارى كند تا بتواند افكار و عقايدش را در شبه جزيرة العرب منتشر سازد. و براى تأكيد اين ميثاق، امير عيينه خواهرش جوهره را به نكاح محمّد بن عبدالوهاب درآورد. لكن اين ميثاق و ازدواج دوام نياورد به همين دليل از ترس اين كه امير او را ترور كند به «درعيه» شهر مسيلمه كذاب گريخت. فرار كرد.

از همان موقع كه در «عيينه» بود به كمك امير شهر درصدد اجراى عقايد و افكار خود برآمد و قبر زيد بن خطاب را خراب نمود و اين امر منجرّ به فتنه و آشوب شد. در «درعيه» نيز با محمد بن سعود ـ جد آل سعود ـ كه امير آن شهر بود، ملاقات كرد. قرار شد محمّد بن سعود هم او را يارى كند و در عوض، او نيز حكومتش را تأييد نمايد.

محمّد بن سعود نيز به جهت تأييد اين ميثاق، يكى از دختران خود را به نكاح او درآورد. اوّلين كار او اين بود كه حكم به كفر و شرك و ترور امير «عيينه» داد و سپس آل سعود را براى حمله به «عيينه» تشويق كرد. در اثر آن حمله تعداد زيادى كشته، خانه هايشان غارت و ويران شد و به نواميس شان هم تجاوز نمودند. وهابيون اين گونه حركت خود را به اسم نصرت و يارى توحيد و محاربه با بدعت و شرك و مظاهر آن شروع كردند.

محمد بن عبدالوهاب همه مسلمانان را، بدون استثنا، تكفير مى نمود; به اتهام اين كه آنان متوسل به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى شوند و بر قبور اولياى خود گنبود وبارگاه مى سازند و به قصد زيارت قبور سفر مى كنند و از اوليا طلب شفاعت مى كنند و... .

پس از پيروزى بر «عيينه» به سرزمين هاى ديگر لشكركشى كرده و به بهانه گسترش
[(1)1ـ ر.ك. آلوسى، تاريخ نجد; سليمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهية; فتنه الوهابيه و...
]

توحيد و نفى «بدعت»، «شرك» و مظاهر آن، از ميان مسلمين به سرزمين نجد و اطرافآن، مثل يمن و حجاز و نواحى سوريه و عراق، حملهور شدند، و هر شهرى كه عقايد آنان را قبول نمى كرد غارت كرده و افرادش را به خاك و خون مى كشيدند.

پس از ورود به قريه «فصول» از حوالى أحساء و عرضه كردن عقايد خود، مردم با آنان بيعت نكردند، در نتيجه سيصد نفر از مردان قريه را كشته و اموال و ثروت آنان را به غارت بردند.

در سال 1216 امير وهابى سعود لشكرى را با بيست هزار نفر فراهم كرده و غافل گيرانه به كربلاى مقدس حمله نمودند و حدود پنج هزار يا بنابر نقلى بيست هزار نفر را به قتل رساندند و تمام دارايى هاى حرم مطهر را به غارت بردند.

وهابيون با اين افكار خشن باعث ايجاد اختلاف و تشتّت و درگيرى ميان مسلمين شدند و استعمار را خشنود نمودند. تا جايى كه «لورد كورزون» در توصيف شريعت وهابيت مى گويد: «اين عالى ترين و پربهاترين دينى است كه براى مردم به ارمغان آورده شده است.»

محمد بن عبدالوهاب از دنيا رفت ولى مستشرقين و استعمارگران دائماً در صدد دفاع از افكار او هستند، تا جايى كه مستشرق يهودى «جولد تسهير» او را پيامبر حجاز خوانده و مردم را به متابعت از افكار او تحريك مى نمايد.

برخى از عقايد و فتاواى وهابيان

1 ـ حرمت رفتن به زيارت قبور اولياى الهى;

2 ـ حرمت بناى بر قبور انبياء و اوليا به خاطر شرك بودن اين عمل;

[(1)1ـ جزيرة العرب فى القرن العشرين، ص 341.

(2)2ـ تاريخ الملكة العربية السعوديه، ج 1، ص 51.

(3)3ـ عبدالجواد كليددار، تاريخ كربلاء.

(4)4ـ المخطّطات الاستعمارية لمكافحة الاسلام، ص 78.

(5)5ـ همان، ص 105.
]

3 ـ حرمت ساختن مسجد بر قبور اوليا.

4 ـ حرمت نماز و دعا خواندن در كنار قبور اوليا.

5 ـ حرمت و شرك دانستن تبرك به آثار انبيا و اوليا.

6 ـ حرمت صدا زدن انبيا و اوليا بعد از مرگ و شرك دانستن آن

7 ـ حرمت استغاثه به اولياء خدا بعد از مرگ و شرك دانستن آن.

8 ـ حرمت كمك خواستن از اولياى الهى بعد از مرگ و شرك دانستن آن.

9 ـ حرمت شفاعت خواستن از اوليا بعد از مرگ و شرك دانستن آن.

10 ـ حرمت قسم خوردن به غير خدا مثل پيامبر يا ولى يا كعبه و شرك دانستن آن.

11 ـ حرمت قسم دادن بر خدا به حقّ نبى يا ولىّ.

12 ـ حرمت نذر براى پيامبر يا ولى.

13 ـ حرمت برپايى جشن در اعياد و مواليد انبيا و اوليا.

14 ـ حرمت برپايى عزا در سوك اوليا.

15 ـ حرمت چراغ روشن كردن بر سر قبور.

16 ـ حرمت تعمير قبور اوليا و تزيين آنها.

17 ـ حرمت اقامه عزا و مجالس فاتحه.

18 ـ حرمت توسل به انبيا و اوليا و نسبت به شرك دادن.

مسلمانان از ديدگاه وهابيان

وهابيان، تنها خود را مسلمان و اهل توحيد خالص دانسته و بقيه مسلمانان را مشرك و فاقد احترام مى دانند كه خانه هايشان جاى حرب و شرك است و معتقدند كه تنها شهادت به «لا اله الاّ الله ومحمّد رسول الله» كافى نيست درحالى كه مسلمانى تبرك به مسجد رسول، يا قصد زيارت رسول يا طلب شفاعت از او و غيره دارد. آنان معتقدند: كسانى كه معتقد به توسل، شفاعت، استغاثه به ارواح اولياى الهى، تبرك و غيره اند، مشرك اند هرچند اسم مسلمان را بر خود نهاده اند و چه بسا شرك آنان از عصر جاهليت


خطرناك تر است.

/ 120