شبهه هفتم: تفسير زيد بن ارقم - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(10)10 . كنز العمال، ج 1، ص 379، ح 1650.


كه او نيز حديث ثقلين را تصحيح نموده است.

حسن بن على سقاف شافعى بعد از نقل حديث ثقلين از سنن ترمذى مى گويد: «حديث از حيث سند صحيح است».

حاكم نيشابورى بعد از نقل حديث با لفظ لزوم تمسك به كتاب و عترت و ختم آن به حديث غدير مى گويد: «حديث از حيث سند مطابق شرط بخارى و مسلم صحيح است، اگرچه آن دو حديث را نقل نكرده اند.(3)»

ابن كثير مى گويد: «به سند صحيح ثابت شده كه رسول خدا در خطبه خود در غدير خم فرمود: انّى تارك فيكم الثقلين...».

همو بعد از نقل حديث ثقلين با سند نسائى مى گويد: « شيخ ما ذهبى فرموده: اين حديث از حيث سند صحيح است.(5)»

هيثمى بعد از نقل حديث با مضمون «لزوم تمسك به كتاب و عترت» مى فرمايد: «حديث را طبرانى در معجم الكبير نقل كرده و رجال آن همگى ثقه اند.(6)»

جمال الدين قاسمى مى گويد: در سند صحى ثابت شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در خطبه خود فرمود: «انّى تارك فيكم الثقلين; كتاب الله و عترتى....(7)»

سمهودى شافعى مى گويد: «طبرانى حديث را در معجم الكبير با سندى نقل كرده كه تمام رجال او ثقه اند.(8)»

ازهرى نيز بعد از نقل حديث ثقلين مى گويد: «محمّد بن اسحاق مى گويد: اين حديث حسن صحيح است.(9)»

[(1)1 . مسند على(عليه السلام)، ص 192، ح 6050.

(2)2 . صحيح صفة صلاة النبى(صلى الله عليه وآله)، ص 29.

3 . مستدرك حاكم، ج 3، ص 118، 4576.

(4)4 . تفسير ابن كثير، ج 4، ص 122.

5 . البداية والنهاية / ابن كثير، ج 5، ص 228; ابن كثير، السيرة النبوية، ص 416.

6 . مجمع الزوائد، ج 1، ص 170.

7 . محاسن التأويل، ج 14، ص 307.

8 . جواهر العقدين، ص 236.

9 . تهذيب اللغه، ج 2، ص 264.

]

شبهه هفتم: تفسير زيد بن ارقم

در ذيل حديث ثقلين ـ كه مسلم آن را نقل كرده ـ از زيد بن ارقم سؤال شده كه اهل بيت و عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله) كيست؟

او در جواب مى گويد: هر كسى كه صدقه بر او حرام باشد.

جواب

1 ـ اين تفسير تنها از جانب زيد بن ارقم است، نه پيامبر(صلى الله عليه وآله);

2 ـ همان گونه كه ذكر شد، زيد بن ارقم از آن جهت كه از زياد بن ابيه خوف داشته، نه تنها حقّ را بيان نكرده، بلكه تصريح به خلاف حقّ نموده است;

3 ـ از زيد بن ارقم اين گونه تفسيرهاى خلاف حقّ و باطل بعيد به نظر نمى رسد، زيرا او از جمله كسانى است كه شهادت به حديث غدير را ـ هنگامى كه امير المؤمنين على(عليه السلام)از وى خواست ـ كتمان كرد تا جايى كه خداوند متعال اورا در دنيا به مرض مبتلا كرد;

4 ـ حافظ گنجى شافعى بعد از نقل حديث زيد بن ارقم مى گويد: «تفسير زيد بن ارقم، در مورد اهل بيت ـ به كسانى كه صدقه بر آنان حرام است ـ پسنديده نيست، بلكه صحيح آن است كه مقصود از اهل بيت در اين حديث خصوص على و فاطمه و حسن و حسين است; همان گونه كه مسلم به سند خود از عايشه نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)صبح هنگامى از حجره خارج شد و در حالى كه پارچه اى از موى سياه بر تن داشت، حسن بن علىّ، حسين بن على، فاطمه، و على هر كدام بر حضرت وارد شدند و يك يك آنها را داخل در كساء نمود; آنگاه اين آيه را بر آنان منطبق نمود: {إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً و اين دليل بر آن است كه مقصود از اهل بيت خصوص پنج تن آل كساءاند.

هم چنين رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بعد از نزول آيه مباهله، على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام)را دعوت كرده عرض كرد: بار خدايا! اينها اهل بيت من اند».

[(1)1 . كفاية الطالب، ص 54.

]

شبهه هشتم: تضعيف ذيل حديث

ابن تيميه مى گويد: عبارت: «وعترتى فانّهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض» را ترمذى ذكر كرده است. در اين مورد از احمد سؤال شد. وى و عده اى ديگر آن را تضعيف كرده و گفته اند: صحيح نيست.

جواب

1 ـ ظاهر عبارت ابن تيميه آن است كه ذيل حديث را فقط ترمذى نقل كرده، در حالى كه چنين نيست، عده اى از بزرگان اهل سنت، از قبيل: ابن اسحاق، احمد بن حنبل، ترمذى، بزار، نسائى، ابو يعلى، طبرى، اسفرائينى، بغوى، ابن الانبارى، ابن عقده، جعابى، طبرانى، ذهبى، حاكم نيشابورى، ثعلبى، ابو نعيم، ابن عساكر، ضياء مقدسى و برخى ديگر نيز نقل كرده اند.

2 ـ اين كه مى گويد: عده اى ذيل حديث را تضعيف كرده اند، دروغ محض است، زيرا اگر اين چنين بود، چرا ابن تيميه اسامى آنان را نقل نمى كند، به رغم اين كه درجاهاى مختلف رجزخوانى مى كند. اگر او اسم يك نفر از آنان را نقل مى كرد، مابا مراجعه به كتاب او به صحّت و سقم آن پى مى برديم.

شبهه نهم: تعارض با حديث كتاب الله و سنتى

محمّد ابوزهره مى گويد: «رواياتى كه در آن به تمسكِ كتاب و سنت امر شده موثق تر است; تا رواياتى كه در آن به تمسكِ كتاب و عترت امر شده است....»

جواب

1 ـ ضعف سند

روايت «كتاب الله و سنتى» هيچ سند صحيح و معتبرى ندارد، زيرا اين روايت را
[(1)1 . منهاج السنة، ج 4، ص 104.

(2)2 . ابوزهره، الامام الصادق(عليه السلام)، ص201
]

هشت نفر از علماى اهل سنت نقل كرده اند كه سند تمامى آنها ضعيف و خالى ازاشكال نيست:الف) مالك بن انس مى گويد: به من خبر رسيد كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «دو چيز در ميان شما مى گذارم كه با تمسك به آن دو گمراه نمى شويد: كتاب خدا و سنت پيامبرش.(1)»

وى اين حديث را بدون سند نقل كرده است.

ب) ابن هشام اين حديث را در ضمن خطبه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حجّة الوداع نقل كرده،ولى او نيز بدون سند آورده است.

ج) حاكم نيشابورى آن را با دوسند نقل كرده كه يكى از آن دو به ابن عباس و ديگرى به ابى هريره ختم مى شود.

در سند اوّل: اسماعيل بن ابى اويس قرار دارد كه تعداد زيادى از رجاليين او را تضعيف كرده اند. ابن معين مى گويد: او و پدرش ضعيف اند. نسائى مى گويد: ضعيف است. ابن عدى مى گويد: از دايى خود احاديث غريبى نقل مى كند كه هيچ كس آنها را قبول ندارد. ابن حزم به سند خود از سيف بن محمّد نقل مى كند كه اسماعيل بن ابى اويس جعل حديث مى كرد....(4)»

در سند دوّم: صالح بن موسى طلحى كوفى واقع است كه او را عده زيادى از رجاليين اهل سنت تضعيف نموده اند. ابن معين مى گويد: او چيزى به حساب نمى آيد. بخارى مى گويد: او منكر الحديث است. نسائى مى گويد: ضعيف است. ابن عدى مى گويد: عموم احاديث او را قبول ندارند. عقيلى مى گويد: هيچ يك از احاديث وى قابل پذيرش نيست و....(5)»

[
1 . موطأ مالك با شرح سيوطى، ج 2، ص 208.

(2)2 . سيده ابن هشام، ج 4، ص 603.

(3)3 . مستدرك حاكم، ج 1، ص 93.

4 . تهذيب التهذيب، ج 1، ص 271.

5 . همان، ج 4، ص 354.
]

د)ابوبكر بيهقى آن را با دو سند نقل كرده است كه يكى به ابن عباس و ديگرى به ابى هريره ختم مى شود.(1) اين سند نيز همانند سندهاى حاكم نيشابورى است: اوّلى مشتمل بر ابن ابى اويس و دومى مشتمل بر صالح بن موسى است كه هردو تضعيف شده اند.

هـ ) ابن عبدالبرّ قرطبى نيز اين حديث را با دو سند نقل كرده است:(2) سند اوّل آن همان سندى است كه حاكم از ابى هريره نقل كرده و در آن صالح بن موسى قرار دارد كه مورد تضعيف كثيرى از رجاليين است.

و در سند دوّم آن، كثير بن عبدالله هست كه گروهى از رجاليين او را تضعيف نموده اند: احمد بن حنبل او را منكر الحديث دانسته و براى او ارزشى قائل نشده است. نسائى او را ثقه نمى داند. ابن عدى مى گويد: عموم رواياتش متابع ندارد. على بن مدينى نيز او را تضعيف نموده است. ابن عبدالبرّ مى گويد: اجماع رجاليين بر ضعف او است و علاوه بر آن حديث را از پدرش و او از جدش نقل مى كند. ابن حبان مى گويد: رواياتى را كه از پدرش از جدّش نقل مى كند، مستند به نسخه اى جعلى است كه مناسب نيست آن را در جمله كتاب ها آورد.

و) قاضى عياض، اين حديث را به سند خود از ابى سعيد خدرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نقل كرده،(4) اما تعدادى از راويان آن، تضعيف شده است كه از آن جمله مى توان شعيب بن ابراهيم و سيف بن عمر را نام برد، خصوصاً سيف بن عمر كه اتفاق رجاليين بر تضعيف او است.
ز) سيوطى نيز حديث مذكور را با همان سند حاكم نيشابورى نقل كرده(6) كه سند آن

/ 120