الصحيحة، ص 360. 14. شيخ عبدالمحسن بن حمد العباد، عقيدة أهل السنة و الأثر فى المهدى المنتظر. 15. شيخ عبدالعزيز بن باز، مجله جامعة الاسلامية. مورد دوّم: اتفاق بر وجوب اعتقاد به امر مهدى(عج) قضيه امام مهدى(عليه السلام) از امور غيبى است كه از طريق وحى به آن خبر داده شده است. قرآن كريم به صراحت بر اين نكته تأكيد دارد كه يكى از علائم و نشانه هاى پرهيزكاران ايمان به غيب است. خداوند متعال مى فرمايد: {الم* ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ;(1) «الم در آن كتاب شكى نيست، براى متقين مايه هدايت و رستگارى است. متقين كسانى اند كه ايمان به غيب دارند... .» خروج امام زمان(عليه السلام) در آخرالزمان از امور غيبى است كه در مصادر اسلامى به آن اشاره صريح و بليغ شده است. لذا بر ما واجب است كه براى وارد شدن در جرگه مؤمنين به آن ايمان آوريم; زيرا حد فاصل بين جامعه مؤمنان كه به رسالتهاى الهى اعتقاد دارند و جوامع مادّى كه به اين گونه امور اعتقادى ندارند، ايمان به غيب و ماوراى طبيعت و شهود است. به همين دليل، جماعتى از علماى شيعه و اهل سنت بر لزوم اعتقاد به خروج حضرت مهدى(عليه السلام) استدلال نموده اند كه به بعضى از سخنان آنان اشاره مى كنيم. الف) نقل سخنان علماى شيعه مرحوم شيخ صدوق(رحمه الله) بعد از بحث درباره وجوب اعتقاد و ايمان به قيام حضرت حجت(عليه السلام) و نقل روايات متعدد در اين موضوع و انطباق «ايمان به غيب» كه يكى از صفات متقين در سوره بقره شمرده شده، بر يكى از مصاديق بارزش، يعنى ايمان به ظهور [1 . بقره(2) آيه 1 ـ 3.
] حضرت مهدى(عليه السلام)، مى فرمايد:«ولايكون الايمان صحيحاً من مؤمن إلاّ من بعد علمه بحال من يومن به، كما قال الله تبارك و تعالى: {إِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ.(1) فلم يوجب لهم صحة ما يشهدون به الا من بعد علمهم. ثم كذلك لن ينفع ايمان من آمن بالمهدى القائم(عليه السلام) حتى يكون عارفاً بشانه فى حال غيبته; ايمان از شخص مؤمن به آن حضرت(عليه السلام) بدون علم به حال امام زمان(عليه السلام) صحيح نخواهد بود، همان گونه كه خداوند متعال مى فرمايد: «الا من شهد بالحق و هم يعلمون; مگر كسانى كه شهادت به حق دادند در حالى كه مى دانند. گواهى شهادت دهندگان به حق صحيح واقع نمى شود مگر بعد از اين علم. مسئله امام زمان(عليه السلام) نيز چنين است; زيرا ايمان كسى كه به قضيه مهدويت اعتقاد دارد به او نفعى نمى رساند مگر در صورتى كه عارف به شأن آن حضرت(عليه السلام) در زمان غيبت باشد».
به همين سبب در روايات شيعه و سنى مشاهده مى كنيم كه منكر خروج مهدى(عليه السلام)كافر شمرده شده است. جابر بن عبدالله انصارى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه مى فرمود:«من أنكر خروج المهدى فقد كفر بما أنزل على محمد، و من أنكر نزول عيسى فقد كفر و من أنكر خروج الدجال فقد كفر. فإنّ جبرئيل(عليه السلام) أخبرنى بأنّ الله عزوجل يقول: «من لم يؤمن بالقدر خيره و شرّه فليأخذ رباً غيرى» كسى كه منكر خروج مهدى است، به آنچه بر محمد(صلى الله عليه وآله) نازل شده كافر گرديده است و كسى كه منكر نزول عيسى است كافر است. كسى كه منكر خروج دجال [ 1 . زخرف 1،آيه 86. (2)2 . كمال الدين،ج 1،ص 19،. (3)3 . فرائد السمطين، ج 2، ص 234 باب 61; الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 83، الاذاعة، ص 137; عقدالدرر، ص157. ]
است كافر است. به راستى جبرئيل به من خبر داد كه خداوند متعال مى فرمايد: هر كس كه ايمان به قدر ـ چه خير آن و چه شر آن ـ نداشته باشد، بايد پروردگارى غير از من را بر گزيند.»
در روايتى از امام صادق(عليه السلام) در تفسير قول خداوند متعال: {الم* ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ مى خوانيم كه آن حضرت فرمود: «متقين شيعيان على(عليه السلام)هستند و غيب نيز همان حجت غائب است، يعنى مهدى منتظر. در روايتى امام صادق(عليه السلام) يكى از مصاديق غيب را خروج مهدى(عليه السلام) در آخرالزمان ذكر مى كند. ب ـ نقل عبارات علماى اهل سنت 1 ـ احمد بن محمد بن صديق مى گويد:«...فالايمان بخروجه واجب و اعتقاد ظهوره تصديقاً لخبر الرسول محتم لازب كما هو مدون فى عقائد أهل السنة و الجماعة من سائر المذاهب و مقرر فى دفاتر علماء الامة على اختلاف طبقاتها و المراتب...»;(2) ايمان بهخروج مهدى واجب، و اعتقاد به ظهور او به جهت تصديق خبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) حتمى و ثابت است، همان گونه كه در عقايد اهل سنت و جماعت از جميع مذاهب اسلامى تدوين شده و نيز در دفاتر علماى امت با اختلاف طبقات و مراتب آنان تقرير گرديده است.»
2 ـ سفارينى حنبلى مى گويد:«فالايمان بخروج المهدى واجب كما هو مقرر عند أهل العلم و مدوّن فى [(1)1 . كمال الدين، ج 2، ص 34. 2 . ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون، ص 433 ـ 436.
] عقائد أهل السنة و الجماعة;(1) ايمان به خروج مهدى واجب است، همان گونه كه نزد اهل علم تقرير يافته و در عقائد اهل سنت و جماعت تدوين شده است.»
3 ـ شيخ ناصرالدين البانى وهابى مى گويد:«إنّ عقيدة خروج المهدى ثابتة متواترة عنه(صلى الله عليه وآله) يجب الايمان بها; لأنّها من امور الغيب و الايمان بها صفات المتقين كما قال {الم* ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ إن انكارها لايصدر إلاّ من جاهل مكابر. أسأل الله تعالى أن يتوفانا على الايمان بها و بكل ما صحّ فى الكتاب و السنة;(2) همانا عقيده به خروج مهدى عقيده اى است ثابت و متواتراز پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه ايمان به آن واجب است; زيرا اين عقيده از امور غيب است كه ايمان به آن در قرآن كريم از صفات پرهيزكاران شمرده شده است. خداوند مى فرمايد: «اين كتاب، شك در آن نيست (و) راهنماى پرهيزكاران است. آن كسانى كه به جهان غيب ايمان آوردند. همانا، انكار اين عقيده، جز از فرد جاهل زورگو صادر نمى گردد. از خداوند متعال مى طلبم كه ما را بر ايمان به اين عقيده و به هر امرى كه به طور صحيح از كتاب و سنت ثابت شده بميراند.»
4 ـ استاد عبدالمحسن بن حمد العباد وهابى مى گويد: «و التصديق بها داخل فى الايمان بأنّ محمداً رسول الله(صلى الله عليه وآله); لأنّ من الايمان به تصديقه فيما أخبره، و داخل فى الايمان بالغيب الذى امتدح الله المومنين به بقوله: {الم* ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ;(3) تصديق و اعتقاد به قضيه مهدويت، داخل در ايمان به رسالت پيامبر [1 . الاذاعة، ص 146. 2 . مجله التمدن الاسلامى، شماره 22، ص 643، چاپ دمشق. 3 . مجله الجماعه الاسلاميه، سال نخست شماره 3، ذيقعده 1388، چاپ حجاز.
] اكرم(صلى الله عليه وآله)است; زيرا از آثار ايمان به پيامبر(صلى الله عليه وآله) تصديق اوست در امورى كه به آنها خبر داده و نيز داخل در ايمان به غيبى است كه خداوند متعال مؤمنين را به جهت ايمان به آن مدح كرده است; آنجا كه مى فرمايد:«اين كتاب، شك در آن نيست (و) راهنماى پرهيزكاران است; آنان كه به غيب ايمان دارند و...» مورد سوّم: اتفاق بر فراگير بودن دعوت و حكومت او يكى ديگر از موارد اتفاق در قضيه مهدويت، اتفاق بر فراگير بودن دعوت و حكومت جهانى آن حضرت(عليه السلام) است. آيات و روايات بسيارى بر اين مسئله دلالت دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:الف ـ دولت جهانى در قرآن كريم خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:{وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ}(1);«ما بعد ار تورات در زبور داوود نوشتيم كه يقيناً بندگان نيكوكار من زمين را وارث و متصرف خواهند شد.»
و نيز در آيه ديگر مى فرمايد:{ وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ;خداوند به كسانى كه از شما بندگان كه(آنان را به خدا و حجت عصر) ايمانآورند و نيكوكار گردند وعده فرموده است كه (در ظهور امام زمان) در زمين خلافت دهد.»
و نيز در جايى ديگر مى فرمايد:[1 . انبياء (21)، آيه105.