شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دوران كودكى

روز دوشنبه، دهم ربيع الاوّل سال 661 (هجرى) در شهر حرّان متولد شد. بعد از شش سال با ساير خانواده اش از شهر خود ـ به جهت هجوم تاتار ـ هجرت كرده وارد دمشق شد. در آن جا براى پدرش موقعيت تدريس در مسجد جامع دمشق فراهم گشت و به تربيت دانش پژوهان پرداخت.

شروع تحصيل

احمد (ابن تيميه) شروع به تحصيل نمود. ابتدا نزد پدرش مشغول به تحصيل شد.و سپس اساتيدى را براى خود انتخاب نموده و از آنان بهره مند شد. اساتيد اوعبارت اند از:ـ احمد بن عبدالدائم مقدسى.

ـ ابو زكريّا سيف الدين يحيى بن عبدالرحمان حنبلى.

ـ ابن ابى اليسر تنوخى.

ـ عبدالله بن محمّد بن عطاء حنفى.

ـ ابو زكريّا كمال الدين يحيى بن ابى منصور بن ابى الفتح حرّانى.

ـ عبدالرحمان بن أبى عمر، ابن قدامه مقدسى حنبلى.

نزد جماعتى از زنان هم درس فرا گرفت كه عبارت اند از:ـ امّ العرب، فاطمه، دختر ابى القاسم بن قاسم بن علىّ معروف به ابن عساكر.

ـ امّ الخير، ستّ العرب، دختر يحيى بن قايماز.

ـ زينب، دختر أحمد مقدسيّه.

ـ زينب دختر مكّى حرانيه.

آخرين استاد او شرف الدين احمد بن نعمه مقدسى (ت 649 هـ ) بود كه اجازه فتوا را به ابن تيميه داد.

[(1)1 . حياته و عقائده، ابن تيميه، ص 57.

]

جرأت و جسارت

پدرش او را براى رسيدن به اجتهاد و نشستن بر كرسى درس آماده كرد. تا آن كه بعد از وفات پدرش بر كرسى تدريس در مسجد جامع دمشق نشست و درسش را در زمينه هاى مختلف از قبيل: تفسير، فقه و عقايد گسترش داد. لكن به خاطر جرأت و جسارتى كه داشت در صدد مخالفت با عقايد رايج مسلمين برآمد و با تمام مذاهب رايج در آن زمان به مخالفت برخاست. فتوا و نظرات اعتقادى وفقهيش براى او مشكل ساز شد. در جواب نامه ها و سخنان خود اعتقاداتش را كه با عقايد عموم مسلمين سازگارى نداشت ـ از قبيل تجسيم، حرمت زيارت قبور اوليا، حرمت استغاثه به ارواح اولياى خدا، حرمت شفاعت، حرمت توسل و... ـ ابراز مى كرد.

وقتى افكار و عقايد او به علماى عصرش رسيد با او به مخالفت برخاسته و از نشر آن ممانعت كردند.

ابن كثير ـ يكى از شاگردان ابن تيميه ـ مى گويد:«در روز هفتم شعبان مجلسى در قصر حاكم دمشق برگزار شد. در آن جا همه متّفق شدند كه اگر ابن تيميه دست از افكار باطلش برندارد او را زندانى كنند لذا او را به قلعه اى در مصر با حضور قضات فرستادند. شمس الدين عدنان با او به مباحثه پرداخت. در آن جلسه عقايد خود را ابراز نمود. به حكم قاضى او را چند روز در برجى حبس نموده و سپس او را به حبس معروفى به نام «جبّ» منتقل ساختند...».

مى گويد: «در شب عيد فطر همان سال، امير سيف الدين سالار نائب مصر، قضات سه مذهب را با جماعتى از فقها دعوت نمود، به پيشنهاد آنان قرار شد كه ابن تيميه از زندان آزاد گردد، البته به شرطى كه از عقايد خود برگردد. كسى را نزد او فرستادند و با او در اين زمينه صحبت نمودند ولى او حاضر به پذيرش شروط نگشت. سال بعد نيز ابن تيميه هم چنان در «قلعه الجبل» مصر زندانى بود، تا آن كه او را در روز جمعه 23 ربيع الاوّل از زندان آزاد كرده و مخيّر به اقامت در مصر يا رفتن به موطن خود، شام
[(1)1 . البداية و النهاية، ج 14، ص 4.

]

نمودند، او اقامت در مصر را برگزيد، ولى دست از افكار خود برنداشت.

در سال 707 باز هم به جهت نشر افكارش از او شكايت شد. در مجلسى ابن عطا بر ضدّ او اقامه دعوا كرد، قاضى بدر الدين بن جماعه متوجه شد كه ابن تيميه نسبت به ساحت پيامبر(صلى الله عليه وآله) گستاخى مى كند، لذا نامه اى به قاضى شهر نوشت تا مطابق دستور شرع با او رفتار شود. با حكم قاضى دوباره به زندان رفت، ولى بعد از يك سال آزاد شد. در قاهره باقى ماند تا آن كه سال 709 (هـ ) او را به اسكندريه تبعيد كردند. در آن جا هشت ماه توقف كرد، بعد از تغيير اوضاع روز عيد فطر سال 709 به قاهره باز گشت و تا سال 712 در آن جا اقامت داشت تا آن كه به شام باز گشت.

ابن تيميه در سال 718 (هجرى) در شام، كرسى تدريس و افتاء را بر عهده گرفت و در آن جا نيز فتاوا و عقايد نادر خود را مطرح نمود. اين خبر به گوش علما و قضات و دستگاه حاكم رسيد، او را خواستند و در قلعه اى به مدت پنج ماه حبسش نمودند. سرانجام روز دوشنبه، عاشوراى سال 721 (هجرى) از قلعه آزاد شد. پس از آزاد شدن تا سال 726 (هجرى) بر كرسى تدريس قرار داشت. باز هم به خاطر اصرار بر افكار خود و نشر آن، در همان قلعه سابق محبوس و تحت نظر قرار گرفت. در آن مدّت مشغول تصنيف شد، ولى بعد از مدتى از نوشتن و مطالعه ممنوع گشت، و هر نوع كتاب، قلم و دواتى كه نزد او بود، از او گرفته شد.

يافعى مى گويد: اين تيميه در همان قلعه از دار دنيا رفت، در حالى كه پنج ماه قبل از وفاتش از دوات و كاغذ محروم شده بود.

عملكردِ سياسى

اسلام دينى است كه مردم را به دو اصل اساسى دعوت مى كند: يكى كلمه توحيد و ديگرى توحيد كلمه و وحدت بين مسلمين. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در طول 23 سال بعثت مردم را
[(1)1 . همان، ص 52.

(2)2 . المنهل الصافى و المستوفى بعد الوافى، ص 340.

(3)3 . مرآة الجنان، ج 4، ص 277.
]

و پراكنده نگرديد». در جاى ديگر مى فرمايد: {إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ،(2) «همانا مؤمنين برادر يكديگرند». لذا پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)بين اوس و خزرج، مهاجرين و انصار عقد اخوت بست. در عين حال مشاهده مى كنيم كه ابن تيميه به اين سفارش ها توجهى نكرده و با ابداع افكارى بر خلاف عموم مسلمين ـ از صدر اسلام تا زمان خود ـ و تكفير آنان، سبب ايجاد اختلافات بين مسلمين شد; خصوصاً با در نظر گرفتن وضع سياسى آن عصر، زيرا سرزمين هاى اسلامى از هر طرف مورد هجوم و غارت دشمنان سرسخت اسلام و مسلمين قرار گرفته بود.

در آن زمان كه مسلمين احتياج مبرمى به اتحاد و يك پارچگى داشتند، ابن تيميه با عناد تمام شروع به نشر افكار خرافى و انحرافى خود نمود و هر كسى كه با افكار مخالفت مى كرد او را به كفر و شرك و زندقه متّهم مى ساخت. بنابراين همراه با مريدانى كه پيدا كرده بود سبب ايجاد اختلاف بين مسلمين گشت.

دفاع از معاويه

ابن تيميه كسى بود كه به شدّت از بنى اميه ـ به خصوص معاويه و يزيد ـ دفاع مى كرد; كتابى به نام فضايل معاويه و يزيد تأليف نمود و از آن دو دفاع كرده و براى آنان فضايلى دروغين ذكر كرد، با آن كه ذهبى از احمد بن حنبل نقل مى كند كه هيچ روايتى در مورد فضايل معاويه صحيح نيست.

اهل دمشق از نسايى خواستند كه حديثى در مدح معاويه نقل كند. در جواب گفت: من فضيلتى در حق او نمى دانم، مگر آن كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در باره او فرمود: «خدا شكمت را
[
1 . آل عمران (3) آيه 103.

2 . حجرات (49) آيه 10.

(3)3 . سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 132.

]

سير نكند».

حسن بصرى مى گويد: چند خصلت در معاويه بود كه يكى از آنها هم سبب عذاب است: خلافت را با زور شمشير غصب كرد، فرزندش كه مست و شراب خوار بود به خلافت منصوب نمود، لباس حرير مى پوشيد، طنبور مى زد، زياد را پسر خود خواند و حجر بن عدى و يارانش را مظلومانه شهيد كرد.

دفاع از يزيد در كشتن امام حسين(عليه السلام)

ابن تيميه شديداً درصدد دفاع از جنايات يزيد بن معاويه برآمده و با هر حيله و توجيهى درصدد پاك سازى شخصيت يزيد برآمد; او مى گويد: «يزيد راضى به كشتن حسين(عليه السلام) نبود و حتى از اين امر اظهار نارضايتى كرد.»(3) با آن كه تفتازانى مى گويد: «حقّ اين است كه رضايت يزيد به قتل حسين(عليه السلام)و خوشحالى او از اين امر و اهانت به اهل بيت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از جمله متواترات است و ما در كفر او شكّى نداريم. لعنت خدا بر او و بر انصار و اعوانش باد.»

او نيز حركت دادن سر مبارك امام حسين(عليه السلام) را به شام ردّ مى كند،(5) با آن كه مورّخين آن را اثبات كرده اند.

در جايى ديگر به اسارت رفتن اهل بيت امام حسين(عليه السلام) را انكار كرده است،(7) در حالى كه مورخين شيعه و سنّى اين موضوع را به طور صريح نقل كرده اند.

در جايى ديگر مى گويد: «يزيد به كشتن حسين امر نكرد، سرها را نزد او نياوردند و
[(1)1 . همان، ج 14، ص 125 و فيات الاعيان، ج 1، ص 77.

(2)2 . كامل ابن اثير، ج 3، ص 487.

3 . رأس الحسين(عليه السلام)، ص 207.

(4)4 . شرح العقائد النسفية، ص 181.

5 . رأس الحسين7، ص 206.

(6)6 . ترجمة الامام الحسين(عليه السلام) از ابن عساكر، طبقات ابن سعد.

7 . منهاج السنة، ج 2، ص 226.

(8)8 . ر.ك: تاريخ طبرى، كامل ابن اثير، البدايه والنهايه.

]

با چوب بر دندان هاى حسين نزد، بلكه اين عبيدالله بن زياد بود كه اين كارها را انجام داد.»(1) در حالى كه مورخان عامل همه اين جرايم را يزيد بن معاويه مى دانند.

بر او وارد شوند، در حالى كه سر حسين بن على را نزد خود گذارده و با چوبى به گلوى آن حضرت مى زد و شعر مى خواند.»(3) طبرى در تاريخش نقل مى كند: «هنگامى كه خبر شهادت حسين بن على(عليه السلام) به وسيله عبيدالله بن زياد به يزيد رسيد، خوشحال شد و او را به مقامى عالى رساند.»

اگر شهادت امام حسين(عليه السلام) به امر يزيد و رضايت او نبود، چرا به عبيدالله بن زياد به خاطر اين عمل شنيع، جايزه داده و او را نزد خود مقرّب ساخت.

چرا عبيدالله را از مقامش عزل نكرد(6) و حتّى او را بر اين عمل توبيخ ننمود.

/ 120