غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

سیف الدین محمد فرغانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

  غزلها
غزلها 1. رفتى و دل ربودى يك شهر مبتلا را
2. چنان عشقش پريشان كرد ما را
3. اگر دل است به جان مي خرد هواى تو را
4. اى رفته رونق از گل روى تو باغ را
5. تو را من دوست مي دارم چو بلبل مر گلستان را
6. اى بدل كرده آشنايى را
7. اى سعادت ز پى زينت و زيبايى را
8. اى خجل از روى خوبت آفتاب
9. اى پسته ى دهانت شيرين و انگبين لب
10. اى چو فرهاد دلم عاشق شيرين لبت
11. تبارك الله از آن روى دلستان كه توراست
12. دلم بربود دوش آن نرگس مست
13. دل تنگم و ز عشق توام بار بر دل است
14. دلبرا عشق تو نه كار من است
15. يار من خسرو خوبان و لبش شيرين است
16. دوست سلطان و دل ولايت اوست
17. همچو من وصل تو را هيچ سزاوارى هست؟
18. در سمن با آن طراوت حسن اين رخسار نيست
19. كيست كاندر دو جهان عاشق ديدار تو نيست
20. چون تو را ميل و مرا از تو شكيبايى نيست؟!
21. آن نگارى كو رخ گلرنگ داشت
22. جانم از عشقت پريشانى گرفت
23. طوطى خجل فروماند از بلبل زبانت
24. اى مه و خور به روى تو محتاج
25. زهى با لعل ميگونت شكر هيچ
26. حق كه اين روى دلستان به تو داد
27. دى يكى گفت، كه از عشق خبرها دارد،
28. نگارا دل همى خواهد كه عشقت را نهان دارد
29. نور رخ تو قمر ندارد
30. دل بى رخ خوب تو سر خويش ندارد
31. كسى كو همچو تو جانان ندارد
32. چشم تو كو جز دل سياه ندارد
33. مه نكويى ز روى او دارد
34. در حلقه ى زلف تو هر دل خطرى دارد
35. نگار من چو اندر من نظر كرد
36. هر كه در عشق نميرد به بقايى نرسد
37. اين حسن و آن لطافت در حور عين نباشد
38. قومى كه جان به حضرت جانان همى برند
39. آه درد مرا دوا كه كند؟
40. اى كه در باغ نكويى به تو نبود مانند
41. دردمندان غم عشق دوا مي خواهند
42. دوشم اسباب عيش نيكو بود
43. مشكل است اين كه كسى را به كسى دل برود
44. رفتى و نام تو ز زبانم نمي رود
45. دلم بوسه ز آن لعل نوشين خوهد
46. در شهر اگر زمانى آن خوش پسر برآيد
47. بيا كه بي تو مرا كار بر نمي آيد
48. حديث عشق در گفتن نيايد
49. اى تو را تعبيه در تنگ شكر مرواريد
50. اى نامه ى نو رسيده از يار
51. ايا نموده دهانت ز لعل خندان در
52. دوش در مجلس ما بود ز روى دلبر
53. مست عشقت به خود نيايد باز
54. اى رخ خوب تو آفتاب جهان سوز
55. ايا به حسن چو شيرين به ملك چون پرويز
56. جرعه اى مى نخورده از دستش
57. گر چه جان مي دهم از آرزوى ديدارش
58. قند خجل مي شود از لب چون شكرش
59. شبى از مجلس مستان برآمد ناله ى چنگش
60. تركى است يار من كه نداند كس از گلش
61. آنچه ز تست حال من گفت نمي توانمش
62. چو شد به خنده شكر بار پسته ى دهنش
63. چون برآمد آفتاب از مشرق پيراهنش
64. من ز عشق تو رستم از غم خويش
65. دل سقيم شفا يابد از اشارت عشق
66. مرا كه در تن بي قوت است جانى خشك
67. هلال حسن به عهد رخ تو يافت كمال
68. دل ز غمت زنده شد اى غم تو جان دل
69. اى ز زلفت حلقه اى بر پاى دل
70. تنى دارى بسان خرمن گل
71. چو بيند روى تو اى نازنين گل
72. چو روى تو گل رنگين نديدم
73. گر كسى را حسد آيد كه تو را مي نگرم
74. تا نقش تو هست در ضميرم
75. اى غم تو روغن چراغ ضميرم
76. از عشق دل افروزم، چون شمع همى سوزم
77. اى سعادت مددى كن كه بدان يار رسم
78. اى منور به روى تو هر چشم
79. گر عيب كنى كه زار مي نالم
80. عشق تو زير و زبر دارد دلم
81. مرا گر دولتى باشد كه روزى با تو بنشينم
82. اى گشته نهان از من پيدات همى جويم
83. از لطف و حسن يارم در جمع گل عذاران
84. اى كوى تو ز رويت بازار گل فروشان
85. اى مرغ صبح بشكن ناقوس پاسبانان
86. بگشاى لب شيرين بازار شكر بشكن
87. عشق را حمل بر مجاز مكن
88. بپوش آن رخ و دلربايى مكن
89. اى شكر لب نظرى سوى من مسكين كن
90. اى چشم من از رخ تو روشن
91. اى لب لعلت شكرستان من!
92. مرغ دلم صيد كرد غمزه ى چون تير او
93. به رنگ خود نيم زان رو وز آن مو
94. چو هيچ مي نكنى التفات با ما تو
95. اى صبا قصه ى عشاق بر يار بگو
96. اى رقعه ى حسن را رخت شاه
97. اى پسته ى دهانت نرخ شكر شكسته
98. اى در سخن دهانت تنگ شكر گشاده
99. اى پيش تو ماه آسمان خيره
100. از پسته تنگ خود آن يار شكر بوسه
101. از آن شكر كه تو در پسته ى دهان دارى
102. اى كه از سيم خام تن دارى
103. اى ز آفتاب رويت مه برده شرمسارى
104. جانا به يك كرشمه دل و جان همى برى
105. دلبرا حسن رخت مي ندهد دستورى
106. اى رخ تو شاه ملك دلبرى
107. اى كه تو جان جهانى و جهان جانى
108. كيست درين دور پير اهل معانى
109. ايا خلاصه ى خوبان كراست در همه دنيى
110. دى مرا گفت آن مه ختنى
111. اى لب لعل تو را بنده بجان شيرينى
112. اى شده حسن تو را پيشه جهان آرايى
113. اگر خورشيد و مه نبود برين گردون مينايى
114. زهى خورشيد را داده رخ تو حسن و زيبايى
115. دل در غم چون تو بي وفايى
116. تو قبله ى دل و جانى چو روى بنمايى
117. الا اى شمع دل را روشنايى

/ 124