او به آنچه كه به زبان مي آورى، با دقت گوش مي دهد. پس از چهار هفته پرسش، روز چهارشنبه مرا در برابر اجتماعِ همه مسلمانان در دادگاه نظامي آوردند. رئيس سازمان ميوه هاي اسلام به عنوان قاضي و هيأت منصفه عمل مي كرد. قاضي دادگاه با لحن شديدي مرا به خاطر ارتكاب زناي غير محصنه، زنا كردن با زنان روسپى، قمار بازى، مشروب خوارى، كشيدن سيگار و زير پا گذاردن تمام قوانين ملت اسلام ملامت كرد. از من پرسيدند: آيا با هيچ يك از خواهران مسلمان روابط جنسي داشته ام يا خير از روي صميميت پاسخ دادم: خير. قاضي گفت: جاي شكرش باقي است كه اين كار را نكردى. پس از گذراندن اين دوره تحقير، از من پرسيدند: چگونه از جرايم خود دفاع مي كنى كه تنها دفاع من، اعتراف به گناه بود. قاضي مرا گناهكار شناخت و عضويت مرا در مسجد به مدت يك سال ديگر شامل تعليق دانست. همچنين مرا در انزوا قرار دادند؛ يعنى، هيچ مسلماني حق صحبت كردن با من را نداشت و نمي توانستم در جلسات، خواه عمومي يا خصوصى، شركت كنم، حالا چند برادر با من سلام و عليك مي كنند، ولي وقتي آنان را در خيابان مي بينم به من پشت مي كنند. خيلي دلم مي خواهد به مسجد برگردم. مدت محكوميت من يك سال ديگر به سر مي رسد و دوباره زندگي را از سر مي گيرم. مي دانيد، من زندگي ام را از يك عضو تا گارد محافظ اليجاه محمد رساندم و در راه روحاني شدن بودم. من از اتومبيل پنجم به اتومبيل اليجاه محمد تغيير شغل دادم. حال ناگزيرم همه چيز را از نو شروع كنم. مي دانم كه وقتي مدت محكوميت من تمام شود با روي خوش از من استقبال مي كنند. خود را شايسته اصلاح مي دانم و بايد دوباره وجود خود را ثابت كنم. رئيس سازمان ميوه هاي اسلام به من گفت: آيا فكر مي كني كه اليجاه محمد شوخي مي كند، فكر مي كني كه او هم اهل ورق بازي است، تو چه حقي داشتي كه زحمات او را به هدر دهى.