نظريه ى پايان تاريخ «فوكوياما»
اگر انديشه به سوى تفكر تاريخى ـ سياسى «فوكوياما» گرايش يابد ترديد ديگر برخورد تمدن ها بىوجه خواهد بود. چالشى جدى در آينده جز مسابقه براى رسيدن به قافله ى نظام هاى دموكراسى ليبرال بىوجه خواهد بود.(1) البته در نظام هاى دموكراسى ليبرال دين، مذهب و عرفان هاى شرقى نيز وجود خواهند داشت و فشارهاى روزمره ى سياسى، اقتصادى و اجتماعى را به نحوى تسكين خواهند بخشيد و نفس انسان را در مسير نيست انگارى و مدرنيته و تحمّل دردهاى جان كاه تقويت خواهند كرد. مسيحيت، يهوديت و اسلام هر سه در ذيل تجدّد و سكولاريسم در متن غربى اضمحلال خواهند يافت، ديگر چالشى عمومى و فرا خصوصى در حوزه ى شريعت و ديانت وجود نخواهد داشت. دين به مرتبه ى نازل ترين امور و مسايل خصوصى و فردى مى افتد و يا موضوع هيجان انگيزترين مباحث كلامى و فلسفى يا فعاليت هاى مؤسسه هاى خيريه مى شود بى آن كه اثرى در سياست و اقتصاد عمومى داشته باشد و اين همان وضعيت تدين دوم است كه «اسوالد اشپينگلر» براى عصر زمستانى دين كليسايى تعبير مى كند.تديّن دوم «اشپينگلر»
به اعتقاد اين متفكر آلمانى ديانت كليسايى هنگامى كه به تدين به مثابه ى يك امر شخصى تبديل مى گردد، دوران پايان فرهنگ دينى مسيحى فرا مى رسد. وى معتقد است كه در اين دوره هيچ پديده ى تازه اى در فرهنگ مسيحى به وجود نمى آيد و فقط مانند اين است كه مه اى كه سرزمينى را پوشانده، رفته رفته به كنار مىرود و صورتهاى قديمى تفكر ناآگاهانه، مجدداً ظاهر مى شود. تدين دوم اگرچه از اجزاء تدين اصيل برخوردار است، لكن به نوع ديگر آزمون مى شود و به نوع ديگر به بيان در مى آيد، كه در حقيقت همان آزمون و بيان اومانيستى جديد است.با اين وجهه ى نظر، دين در دوره ى جديد به خودى خود ارزش ندارد. ارزش آن در خدمتى است كه به حكومت مى كند. چون دين مايه ى تقويت و استحكام دولت مى شود. بنابر سياست ماكياولى «شهريار» بايد آن را رواج دهد و به خود بندد. هر چيزى كه موافق دين است حتى اگر باطل باشد، بايد پذيرفته شود و مورد تقويت قرار گيرد، پس دين بايد تابع سياست باشد. در اين جا نوعى وحدت وارونه وجود دارد.معمايى كه ادوارد سعيد بدان اشاره مى كند، يعنى مسلمان بودن همراه با تجدد (مدرنيسم) و سكولاريسم، اين چنين واقعيت پيدا كرده است، اين اسلاميت عين استقرار در جهان تدين دوم است. اين ديانت و گونه رفتارهاى دينى، به قول سعيد نوعى غير جدى از بيان احساس درونى است. آن چه موجب نگرانى مسلمانان مى باشد، امرار معاش روزانه و تغذيه كودكان است و گرايش هاى اسلامى روش هاى ساده ى بيان احساس رضايت عاطفى به نظر مى رسد نه چيزى بيش از اين.(2) امّا ادوارد سعيد نمى تواند ظهور بنياد گرايان مجاهد را ناشى از اصرار بر هويت اسلامى نداند و مشكل غرب در اين نقطه آغاز مى شود وگرنه در درون غرب هم گرايش هاى غير جدى مشابه دينى وجود دارد، امّا به اين نوع گرايش ها «ستيزه جو» نام نمى نهند. چه كسى است كه دولت هاى فاسد غرب گراى غربى را به عنوان عامل ظلم ستيزى و محرك اسلام انقلابى ناديده گيرد.1-چندين ترجمه از اين مقاله تا كنون در ايران منتشر شده است كه مهم ترين آن ها ترجمه ى «مجتبى اميرى» است كه در مجموعه ى مقالات «نظريه ى برخورد تمدن ها، هانتينگتون و منتقدانش» آمده است.2ـسعيد، ادوارد، اسلام يك هويت فرهنگى است،(ترجمه ى مجتبى اميرى)،دفتر مطالعات سياسى وبين المللى،تهران، 1375 ش ،صص 216ـ 218.