انتقال دين از تديّن دوم به تديّن اول و اوضاع بحرانى جهان شرق و غرب
وقتى كه دين به خاستگاه و ريشه هاى خود باز مى گردد و از تديّن دوم به تديّن اول رجوع مى كند، اباحيت و جدايى آن از شؤون تمدنى محو مى شود وافق هاى نو در برابر بشر گشوده مىشود. همين افق ها كه زمانى فرو بسته مانده بود، انفتاح بعد از انسداد و انكشاف بعد از مستورى و فرو بستگى ساحت قدس خود نزاع ها، درگيرى ها و چالش هاى جديد را ايجاد مى كند. حتى قبل از اين رجوع انتظارى و آماده گرانه انسان واپسين عصر مدرن به دين اصيل و غير اباحى غير غربى شد و حضور خلقيات وراى غربى انسان شرقى و تذكر به مراتب باطنى وجود انسان كه روح شرقى همواره روى به آن داشته است اوضاع جهان را در تب و تاب قرار مىدهد و چالش پارسايى مشرق در برابر ناپارسايى مغرب،چالش معنويت اصيل شرق در برابر عرفان غربى شده و هيجان هاى ممسوخ هنرى و ورزشى مدرن و شور و حال مصنوعى ناشى از مصرف مواد توهم زاى صنعتى شده ى تمدن غربى، چالش شريعت شرقى و اسلامى در برابر اباحيت غربى نزاع جدى آينده خواهد بود.البته ما مى دانيم كه نكبت، فقر، فساد و ارتشا جهان شرقى را در مرز واقعيت فرا گرفته و آن فرا واقعيت و ساحت قدس مشرق زمين پوشيده مانده است و انديشه ى تجددگرايى روشن فكرى دينى كه شكل ممسوخى از فرهنگ دينى ـ غربى را از آغاز تاريخ جديد اسلام حجابى مضاعف بوده است و در عين حال در سير غربى شدن عالم اسلام اخلال كرده اند، بى ترديد انديشه ى سيد جمال، شريعتى، طالقانى و بسيارى ديگر با وجود تمايلات تئوريك مدرن براى تفسير و تأويل اسلام در غربى شدن تام و تمام و تأييد سكولاريسم تمام عيار آن و نزاع اخلاقى ـ