در اين جا ذكر اين نكته قابل تأمل خواهد بود كه قصد راقم سطور تأييد اجزاى تئورى و قبول «پارادايم هانتينگتون» با عناصر مختلفش نيست، بلكه تأييد كليت آن است بدون در نظر گرفتن مسأله ى وحدت تمدن اسلامى و كنفوسيوسيسم كه جنبه ى مهاركنندگى براى سياست خارجى دارد و خلط مبحث اساسى هانتينگتون است.تقسيم بندى تمدنى هانتينگتون ضعيف و اغلب بى پايه است. هفت يا هشت صورت نوعى تمدنى عمده ى جهانى (تمدن هاى غربى، كنفوسيوسى، ژاپنى، اسلامى، هندو، اسلاوى، ارتدوكسى، آمريكايى، لاتين و احتمالاً آفريقايى) در عصر حاضر در يك صورت بندى ناموجه شكل گرفته اند. جدا كردن روسيه و آمريكاى لاتين و ارتدوكس و اسلاو از تمدن غربى (اروپا، آمريكاى شمالى و احتمالاً استراليا) ناموجه است. اساساً ديگر عنصر سرخ پوستى در فرهنگ آمريكايى لاتين سركوب شده است و مذهب ارتدوكس تقريباً در درون فرهنگ غربى ديگر مناطق اروپايى استحاله شده است و تضاد روسى ـ ژرمنى ـ انگلوساكسونى و ديگر تبارهاى اروپايى تضادى نفسانى بوده كه به صورت تبارپرستى افراطى و قوم سياسى، ناسيوناليسم افراطى بر اساس روحيه ى نژادى در آمده بود.