بررسی نظریه های نجات و مبانی مهدویت جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
هر سه ى اين تمدن ها عملاً به جهت بحران هاى ذاتى خود، عملى نبودن آن ها در نظام كنونى عالم، فقدان شريعت، دوگانگى دنيا و دين، جدايى حيات دينى رهبانى با حيات دنيوى در عرف شرق دور، آيين هاى هندو و بودايى، نظام كشنده ى كاستى (طبقات غير قابل نفوذ كه عين احكام دينى كنفوسيوسى و هندوييسم است)، قبول نظريه ى طبقه ى نجس ها و صدها عامل ويران گر فرهنگ و تمدن، اين تمدن ها را مسخ، فسخ و نابود كرده و فقط بخشى از عادت هاى تاريخى مانند روحيه ى كار بدون چون و چرا، با طاعت كوركورانه و مشتى اسطورهاى عقل و دين ستيز باقى گذاشته است و علاوه بر اين هر دو اين تمدن هاى شرقى در مسير تئورى پايان تاريخ و آخرين انسان فرانسيس فوكوياما در جستجوى سكولاريسم غربى معتدل و ايجاد نظام هاى سياسى مبتنى بر بازار آزاد اقتصادى و رقابت در تجارت بين الملل هستند. به هر حال همه ى تمدن ها در جهان كنونى در همين مسيرند و حتى ژاپن كه در نظر هانتينگتون مدرن شده بى آن كه غربى شود، دقيقاً تمدن آمريكايى است، هرچند در باطنش كشمكشى غريب وجود داشته باشد و افق و زيستگاه تاريخى اش در جغرافياى مغربى مشرق است و تقدير شرقى و آيين سنيتويى خود را فراموش كرده، مانند چين كه هويت كنفوسيوسى و هند كه هويت هند و بودايى اش مسخ شده است.