بررسی نظریه های نجات و مبانی مهدویت جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
اين نيست انگارى در غرب گرايى و مدرنيسم سطحى جهان اسلام و شرق ظهور و بروز فراگير داشته و آن پارسايى و معنويت شرقى را كاسته يا مسخ كرده است. مدرنيسم همواره با غربى شدن مترادف بود و هيچ جاى جهان مدرنيسم منهاى غربى شدن وجود نداشته است مگر نوع سطحى آن، البته اگر نيست انگارى يا به تعبير «سيد جمال» اگر روح فلسفى جديد نباشد هيچ گاه پيشرفت فنون غربى، علم مدرن، فنّاورى، دموكراسى، بازار آزاد اقتصادى، مطبوعات و رسانه ها آن چنان كه در غرب وقوع يافته است تحقق نخواهد يافت.از اين جا هنوز آن عالم شهود اساطيرى دينى به نحوى فولكوريك به حيات خويش ادامه مىدهد و هويت هاى شرقى و اسلامى ما از ميان نمىرودوجهان شمولى ارزشهاى جامعه هاى غربىتهديد مىشود. از سويى گرايش هاى فلسفى و حكمت هاى معنوى گروه هايى چون «رنه گنون» و «هانرى كرن» هرچند رويه هاى غربى غير سياسى در كنار جنبش هاى عرفانى كه آن هم بى خدشه نيست، در آن ها جدى است، اما نشان گر معنويت طلبى بخشى از سرخورده هاى سنت هاى تمدنى جديد و ارزش هاى غربى است.