اين بود عين عبارات ايشان در اشكال بر گفتار حقير و بر استاد علامه صاحب تفسير كه ما بجهت روشن شدن پاسخ از خصوصيّات نقل آن دريغ ننموديم.و ما پاسخشان را در دو مرحله إشكال بر ما و بر حضرت استادمان علامه ، در دو بحث جدا جدا قرار ميدهيم:امّا پاسخ از اشكال بر گفتار حقير كه در بحث اوّل ميباشد ، اينست كه: ايشان تمام عبارات و گفتار حقير را نقل ننمودهاند ، برخي را ذكر كرده و برخي را حذف نمودهاند ؛ آنگاه نسبت به آن قسمتي كه مورد شاهد و ايرادشان بوده است ، خرده گرفته و به محاكمه پرداختهاند.در پاسخشان بايد گفت: واعظي بر فراز منبر سخن ميگفت و در خطبه نخستين خود گفت: أشهَدُ أنْ لا إلهَ إلا اللَه ؛ در اين حين مردي از شبستان مسجد خارج ميشد و فراز اوّل را شنيد كه أشهدُ أنْ لا إلهَ ؛ در صحن مسجد فرياد برآورد: اين خطيب كافر شده است و شهادت بر عدم خدا داده است . غوغائي بر پا كرد، مطلب به داروغه كشيد و بر حاكم شهر عرضه داشتند. حاكم ، واعظ را احضار نمود براي محاكمه و اقرار يا بيّنه ، و صورت دعوي باز گفت.واعظ گفت: من مسلمان و بر آئين توحيد ميباشم و بر فراز منبر در خطبه گفتهام: أشهَدُ أنْ لا إله إلا اللَه . اين مرد شاكي در وقت خروج از داخل مسجد نيمه اوّل را شنيده است و صبر نكرده است تا نيمه دوّم را هم بشنود و إلا الله