حال حاضر در درجه نخست توسّط خانوادههاي حاكم و ثروتمندان، از قبيل خانواده سلطنتي انگلستان، شركتهاي چند ملّيّتي بزرگ نفتي، و مؤسّسه راكفلر تأمين ميشد و ميشود، اين فرضيّه قرار داشت كه: جمعيّت جهان بايد كاسته گردد.نيروي مهمّي كه به اين مبارزه عقيدتي قدرت تحرّك بخشيد «فريب نفتي سال 1352» بود كه در واقع حدود500 ميليون تن را در جهان سوّم از طريق قحطي و بيماريهائي كه طيّ چند سال بعد عارض آنها شد، از بين برد.ابزاري كه براي متقاعد كردن جهان سوّم به لزوم كاهش جمعيّت بكار گرفته شد، نه تنها تبليغات، بلكه چماق صندوق بين المللي پول و بانك جهاني نيز بود كه بصورت شرائط مدّ نظر اين مؤسّسات براي اعطاي اعتبار، بر سر آنها وارد ميشد.صندوق بين المللي پول كه براي باصطلاح وام دهي بانكهاي خصوصي نيز شرائط تعيين ميكند با استفاده از قدرت خود، از اعطاي اعتبار براي نوآوريهاي فنّي و طرحهاي عظيم زيربنائي كه ميتوانست به اقتصادكشورهاي جهان سوّم كمك كند، جلوگيري كرد.
طرح بوش منجرّ به هلاكت، فقر، نابودي، قحطي جهان سوّم ميشود
و با استفاده از رباخواري و درخواستهاي علني جهت كاهش رشد جمعيّت، در بسياري از اقتصادهاي جهان سوّم، انقباضات سريع بوجود آورد.در حقيقت لاروش از دهه1349 به بعد هشدار داد كه شرائط مورد نظر صندوق بين المللي پول منجرّ به «نسل كشي» عليه جمعيّتهاي آفريقا و برخي از مناطق ايبريائي ـ آمريكائي و آسيا شده است كه قابل طرح در دادگاههاي چون نورنبرگ است.در آفريقا سقوط اقتصادي چنان باعث گسترش مرض و قحطي شده است كه جمعيّتهاي انساني در آستانه از پاي درآمدن قرار گرفتهاند...رئيس جمهور بوش، به عنوان يكي از طرفداران صندوق دراپر (كميته بحران جمعيّت) دقيقاً به اين ديدگاه صحّه گذاشته است...