بهمين دليل نميتوان اين نظريّه را كه تنها به دو متغيّر ، يعني ميزان وفات و ميزان رشد توجّه كرده پذيرفت . چراكه مقايسه بين افزايش جمعيّت و مرگ و مير ، مقايسه ساده و بيمعنائي بيش نيست و هدف از ارائه اين نظريّه تنها بخاطر اينست كه بر نقش منفي رشد جمعيّت براي كاهش آن تأكيد شود .ادّعاي تحقيقات گستردهاي كه از اين ايده ضعيف حمايت ميكند مستند نبوده و دور از واقعيّت است و ميتوان گفت كه اين تحقيقات و بررسيها در اصل به خدمت سياستهاي جمعيّت شناسي در آمده است ؛ سياستهائي كه با انگيزه سياسي معيّني از طرف كشورها يا سازمانهاي بين المللي بكار گرفته شده است .
انگيزه كاهش جمعيّت ، فقط أهداف سياسي است
2 ـ هدف غير مستقيم
در جهان امروز هدفهاي غير مستقيم سياستهاي جمعيّتي ، فقط وسيلهاي براي تأمين اهداف سياسي ميباشد . بعبارت ديگر سياستهاي جمعيّت شناسي در درجه اوّل ، به اهداف سياسي اهمّيّت ميدهند . طيّ دهه شصت ، حجم نسبي جمعيّت كشورهاي سرمايهداري سير نزولي داشته است تا جائي كه تعداد جمعيّت اين كشورها (كشورهاي اروپاي غربي و ايالات متّحده آمريكا و كانادا) 8/ 6 1 درصد از جمعيّت جهان را تشكيل ميدهد ، و در سال 8 6 13 اين نسبت به 1/12 درصد كاهش يافت ؛ و اين سير نزولي بخاطر فروپاشي خانواده در جوامع غربي همچنان ادامه دارد .موقعيّت جهان از نظر پراكندگي جمعيّت باعث شد كشورهاي غربي و در رأس آن آمريكا به كاهش رشد جمعيّت در كشورهاي جهان سوّم بخصوص جمعيّت كشورهاي اسلامي به عنوان يكي از پايههاي استراتژيك در سياست خارجي توجّه داشته باشند .عمده فعّاليّت آمريكا در مورد كنترل ، بر روي محدود كردن جمعيّت كشورهاي جهان سوّم و در كنار آن ، كشورهاي اسلامي متمركز است كه از طريق صندوق جهاني پول ، و سازمان ملل متّحد ، و سازمانهاي وابسته بهآن ، مثل سازمان بهداشت جهاني ، و سازمان كشاورزي و تغذيه بين المللي و غيره صورت ميگيرد .