من از تبليغ و ترويج مذهب اسلام و مكتب شيعه كوتاهي نميكردم، و با كاتوليكها بحثها داشتيم. همه اهالي انگلستان بطور عموم، و ساكنان لندن و منچستر از بزرگان اساتيد، چه پير و چه جوان، همه متحيّر و سرگشته، و به بنبست رسيده بودند.بسياري ميگفتند: ما در مدّت عمرمان رنگ كليسا را هم نديدهايم. جز شهوات و تكبّر و پول پرستي هيچ چيز در آنجا حكومت ندارد. و چون از من مختصري اخلاق اسلامي ميديدند، و از جريان امور ما در كشور ما ميپرسيدند و من براي آنها شرح و توضيح ميدادم حيرت زده ميشدند و صريحاً ميگفتند: خوشا بحال شما ! شما سعادتمند هستيد !يك نفر انگليسي كه مرد قد بلند و خوش صحبت و عميق بنظر ميرسيد و از اهالي اسكاتلند بود به من گفت: من دو چيز را به شما بايد بگويم:اوّل آنكه: انگليسيها بسيار مردمان بدي هستند ؛ دوّم آنكه: آِية الله خميني بسيار مرد خوبي بود.»
بار پروردگارا ! مسلمانان را در كنفت حفظ فرما ؛ شرّ منافقين داخلي و كافرين خارجي را از سرشان دور كن ؛ سرحدّات و ثغورشان را مصون بدار تا ديگر رخنهاي از خارج مرز هويدا نگردد ؛ و تبليغات واهيه، اصول و اُسَس آنها را متزلزل نگرداند، ودر ايمان و پايداري آنان فتوري حاصل نشود، و در جمعيّت و كثرتشان وقفهاي رخ ندهد.