رساله نكاحيه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بعد از جنگ جهاني دوّم ، كارشناسان غربي به شكل بارزي به مفاهيم
سياستهاي كنترل جمعيّت توجّه كردند . اين افراد فرهنگشان را با اين مشخّصهها توصيف ميكردند :1 ـ حاكميّت بيديني به مثابه يك چارچوب براي فرهنگ .2 ـ گسترش سيطره فردگرائي .3 ـ تضعيف نقش اخلاق عمومي .4 ـ تضعيف ارزشهاي اساسي اجتماعي .5 ـ گسترش حاكميّت ارزشهاي ثانوي .6 ـ تأكيد برارج نهادن به منافع شخصي .ودركنارآن اظهارميدارند كه ديدگاههايفلسفيسياستهايجمعيّتشناسي كه بر اساس بيديني پايهگذاري شده با دين اسلام در تضادّ است .همراه با طرحهاي خارجي براي تغييرات فرهنگي در كشورهاي اسلامي، كشورهاي غربي اين الگوهاي اجتماعي را رواج دادند . اين الگوها در وجود بعضي از مسلمانان كه در دامان فرهنگ و تمدّن غرب رشد كردهاند و از تعليمات غربي برخوردار شدهاند رسوخ كرده است .بهمين خاطر تغييرات فرهنگي در جوامع اسلامي بسرعت بطرف الگوهاي فرهنگي غربي پيش رفت كه منجرّ به گسترش بيديني و فردگرائي شد و اخلاق عمومي و ارزشهاي اجتماعي را كه از دين اسلام سرچشمه ميگرفت تضعيف كرد . بدين ترتيب اصول اخلاقي ثانويّه بوجود آمد و اين ارزشها باعث شد تا به منافع شخصي افراد ارج نهاده شود .اينجاست كه ميتوان به ابعاد سياست كنترل جمعيّت كه منجرّ به كاهش رشد جمعيّت ميشود پي برد ، واين نغمه كه رشد بيرويّه جمعيّت ، مخالف آزادي و استقلال زن ميباشد و افزايش جمعيّت با تحقّق زيبائيهايش منافات دارد از همينجا ساز شده است .