مردمان دوستى چنين نكنند جنگ و آزار و خشم يكباره چون كسى را به مهر بگزينند در رخ دوستان كمان نكشند چون منى را به چاره ها كردن روز و شب اختيار مهر كنند چون وفا خوبتر بود كه جفا بر سماع حزين خورند شراب زلف پر چين ز بهر فتنه ى خلق اينهمه مي كنى و پندارى مكن اى لعبت پري زادههمه شاه و گدا و مير و وزير همه شاه و گدا و مير و وزير
هر زمان اسب هجر زين نكنند مذهب و اعتقاد و دين نكنند ديگرى را بر او گزين نكنند بر دل عاشقان كمين نكنند دل بيگانه را رهين نكنند سال و مه آرزوى كين نكنند آن كنند اختيار و اين نكنند ليك عاشق را حزين نكنند همچو زلف بتان چين نكنند كه ترا خلق پوستين نكنند كه پري زادگان چنين نكنندبهر دنيا به ترك دين نكنند بهر دنيا به ترك دين نكنند