جانا بجز از عشق تو ديگر هوسم نيست امروز منم عاشق بى مونس و بي يار در عشق نمي دانم درمان دل خويش خواهم كه به شادى نفسى با تو برآرم هر شب به سر كوى تو آيم متوارى گويى كه طلبكار دگر يارى رو رو
گويى كه طلبكار دگر يارى رو رو
سوگند خورم من كه بجاى تو كسم نيست فرياد همى خواهم و فرياد رسم نيست خواهم كه كنم صبر ولى دست رسم نيست از تنگ دلى جانا جاى نفسم نيست با بدرقه ى عشق تو بيم عسسم نيست آرى صنما محنت عشق تو بسم نيست
آرى صنما محنت عشق تو بسم نيست