سر بر خط عاشقى نهاديم تن را به بلا و غم سپرديم غمخواره شديم در ره عشق قصه چكنم كه در ره عشق در حضرت عشق خوبرويان بى درد چو بد سنايى از عشق
بى درد چو بد سنايى از عشق
در محنت و رنج اوفتاديم دل را به اميد عشق داديم وز خوردن غم هميشه شاديم با محنت و غم جنابه زاديم بر تارك سر بايستاديم از جستن اين حدي باديم
از جستن اين حدي باديم