جام را نام اى سنايى گنج كن اين دل و جان طبيعت سنج را تاج جان پاك را در راه دل كدخداى روح را در ملك عشق عقل دين دار سلامت جوى را يا همه رخ گرد چون گلنار باش با عمارت چند سازى همچو رنجخاك و باد و آب و آتش دشمنند خاك و باد و آب و آتش دشمنند
راح در ده روح را بى رنج كن يك زمان از مى طريقت سنج كن مفرش جانان جان آهنج كن بى تصرف چون شه شطرنج كن سنگ شنگولى عشق الفنج كن يا همه دل باش و چون نارنج باش با خرابى ساز و همچون گنج باشبرگذر زين چار و نوبت پنج كن برگذر زين چار و نوبت پنج كن