اى من غريب كوى تو از كوى تو بر من عسس گر من به كويت بگذرم بر آب و آتش بسترم در جستنش روز و شبان گشتم قرين اندهان از عشق تو قارون منم غرقه در آب و خون منم آن شب كه ما پنهان دو تن سازيم حالى ز انجمن خواهى همى ديدن چنين با تو بوم دايم قرينچون در كنار آرم ترا از دست نگذارم ترا چون در كنار آرم ترا از دست نگذارم ترا
حيلت چه سازم تا مگر با تو برآرم يك نفس ترسم ز خصمت چون پرم گيتى بود بر من قفس پايم ببوسد اين جهان گر بر تو يابم دسترس ليلى تويى مجنون منم در كار تو بسته هوس باشيم در يك پيرهن ما را كجا گيرد عسس بينم ز بخت همنشين وصلت ز پيش و هجر پسچون جان و دل دارم ترا اين آرزويم نيست بس چون جان و دل دارم ترا اين آرزويم نيست بس