. او صاحب كتاب " الاغاني " است . " اغاني " جمع " اغنيه " است ، و " اغنيه " يعني آوازها . تاريخچه موسيقي را در دنياي اسلام - و به تناسب تاريخچه موسيقي ، تاريخچه هاي خيلي زياد ديگري را در اين كتاب كه ظاهرا هجده جلد بزرگ است بيان كرده است .مي گويند " صاحب بن عباد " - كه معاصر اوست - هر جا مي خواست برود يك يا چند بار كتاب با خودش مي برد ، وقتي كتاب ابوالفرج به دستش رسيد گفت : " من ديگر از كتابخانه بي نيازم " . اين كتاب آنقدر جامع و پر مطلب است كه با اينكه نويسنده اش ابوالفرج و موضوعش تاريخچه موسيقي و موسيقي دانها است افرادي از محدثين شيعه از قبيل مرحوم مجلسي و مرحوم حاج شيخ عباس قمي مرتب از كتاب اغاني ابوالفرج نقل مي كنند .گفتيم ابوالفرج كتابي دارد كه از كتب معتبره تاريخ اسلام شمرده شده به نام " مقاتل الطالبين " تاريخ كشته شدنهاي بني ابي طالب ( اولاد ابي طالب ) . او در اين كتاب ، تاريخچه قيامهاي علويين و شهادتها و كشته شدنهاي اولاد ابي طالب اعم از علويين و غير علويين را - كه البته بيشترشان علويين هستند - جمع آوري كرده است كه اين كتاب اكنون در دست است
. در اين كتاب حدود ده صفحه را اختصاص داده به حضرت رضا ، و جريان ولايتعهد حضرت رضا را نقل كرده ، كه وقتي ما اين كتاب را مطالعه مي كنيم مي بينيم با تاريخچه هايي كه علماي شيعه به عنوان تاريخچه نقل كرده اند خيلي وفق مي دهد ، مخصوصا آنچه كه در " مقاتل الطالبين " آمده با آنچه كه در ارشاد مفيد آمده - اين دو را با هم تطبيق كردم - خيلي بهم نزديك است ، مثل اين است كه يك كتاب باشند ، چون گويا سندهاي تاريخي هر دو به منابع واحدي مي رسيده است
. بنابراين مدرك ما در اين مسئله تنها سخن علماي شيعه نيست . حال برويم سراغ انگيزه هاي مأمون ، ببينيم مأمون را چه چيز وادار كرد كه اين موضوع [ را مطرح كند ؟ ] آيا مأمون واقعا به اين فكر افتاده بود كه كار را واگذار كند به حضرت رضا كه اگر خودش مرد يا كشته شد خلافت به خاندان علوي و به حضرت رضا منتقل شود ؟ اگر چنين اعتقادي داشت آيا اين اعتقادش تا نهايت امر باقي مانده ؟ در اين صورت بايد قبول نكنيم كه مأمون حضرت رضا را مسموم كرده ، بايد حرف كساني را قبول كنيم كه مي گويند حضرت رضا به اجل طبيعي از دنيا رفتند . از نظر علماي شيعه اين فكر كه مأمون از