اركان استعاذه
«استعاذه» مقامى است از مقامات دينى و بر هر كس لازم است، و عرض شد كه بايد حقيقت داشته باشد، لفظ نباشد و گرنه لفظ، تنها قرائت و الفاظى را بر زبان جارى كردن است، قرآن مجيد كه مىفرمايد: «فاستعذ باللّه، به خدا پناهنده شو» مرادش حقيقت آن است و آن، دو چيز لازم دارد.يكى: فرار از شيطان. دوم: پناه بردن به رحمان.اگر اين دو مطلب حاصل شد آن وقت استعاذه مىشود، و الاّ گفتن «اعوذ باللّهِ» تنها فايده اى ندارد، خلاصه لفظ بايد كاشف از حال و معنى باشد.پس از تاءمّل در «حقيقت استعاذه» و استفاده از «قرآن مجيد» مىتوان گفت: استعاذه پنج ركن اساسى دارد.اول: فرار از شيطان است كه به تقوى منطبق مىشود، واركان ديگرش: تذكّر، توكّل، اخلاص، تضرّع است، مجموعا پس از حاصل شدن اين حالات «حقيقت استعاذه» پيدا مىشود، در حالى كه مؤمن اين پنج ركن را دارا باشد، فرسنگ ها شيطان از او دور مىشود، چه به زبان بگويد: اعوذ باللّه، چه نگويد، عمده حال و حقيقت است كه اگر شيطان هم به او نزديك شود مىشود آدم زده، مثل آدم وقتى كه جن او را مس كند مصروع و جن زده مىشود.بنابراين ابليس اصلاً جراءت نزديك شدن به او را نخواهد داشت.پس شرط اول: آنستكه اهل «تقوى» باشد، كسانيكه متقى شدند، هنگاميكه شياطين به دلشان حمله مىكنند... چون متقى است به مجرّد نزديك شدن شيطان به حق متمسّك مىشود، انّ الّذين اتّقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون.كسانيكه پرهيزگارند وقتيكه طايفه اى از شيطان آنها را مس كنند متذكّر مىشوند، پس اهل تقوى انسانهاى بينايى هستند.شرط دوم: هنگاميكه قرآن مىخوانى به خدا پناه ببر از شر ابليس رانده شده، زيرا او حكومتى بر كسانيكه ايمان آورده اند و به پروردگارشان توكل مىكنند ندارد.(37)پس كسى كه توكل به خدا دارد شيطان بر او سلطه اى ندارد، حكومت شيطان بر كسانى است كه به خدا تكيه ندارند، تكيه آنها اسباب ماديات و اوضاع دنيوى است، ولى اگر تكيه گاه خدا شد؛ يقين بدانيد از شيطان كارى ساخته نيست.ركن ديگر: براى استعاذه اخلاص است كه قرآن (از قول ابليس)، مىفرمايد: به عزّت تو سوگند مىخورم كه همه آنها را گول مىزنم، مگر بندگان مخلص و اهل اخلاص را. معنى اخلاص در قرآن مجيد در موارد متعدّد بيان شده.خلاصه: استعاذه مخلصين درست است كه شيطان را به آنها راهى نيست چون حقيقت فرار از شيطان در آنها است.يكى از شاگردان مرحوم شيخ انصارى رضوان اللّه تعالى عليه نقل مىكند:زمانيكه براى تحصيل در نجف اشرف مشرف بودم در محضر ملائك منظر شيخ انصارى حاضر مىشدم.شبى در عالم واقعه شيطان را ديدم كه چند افسار كوچك و بزرگ در دست دارد. از او سؤال كردم: اينها را براى چه بدست گرفته اى!گفت: اينها را بر سر مردم مىاندازم و ايشان را به سمت خود مىكشم (بعضى ها هم گفته اند: كه ديد شيطان طنابهاى بسيارى در دست دارد و در بين آنها طناب ضخيمى بدست داشته. از وى مىپرسد: اينها چيست پاسخ مىدهد كه بوسيله آنها بنى آدم را به سوى خود مىكشانم و آنها را وادار به معصيت مىنمايم).از او پرسيدم: آن طناب ضخيم براى كيست كه پاره شدهمى گويد: براى استادت شيخ انصارى بود كه ديروز او را تا بازار بردم، ولى آن را پاره كرد و برگشت.پرسيدم: پس طناب من كدام است پاسخ داد: تو احتياج به طناب ندارى و حرف شنو هستى.وقتى كه بيدار شدم، خدمت شيخ مشرف شدم وخوابم را براى شيخ عرضكردم.شيخ عليه الرحمه فرمود: شيطان راست گفته، زيرا آن ملعون ديروز مىخواست مرابه لطائف الحيلى گول بزند، زيرا من پول نداشتم و چيزى در منزل لازم شده بود، با خود گفتم: يك قِران از مال امام عليه السلام در نزد من است و حالا معطل مانده ام، به عنوان قرض بر مىدارم و بعد آن را سر جايش مىگذارم.آن يك قِران را برداشتم و از منزل خارج شدم. تا ميان كوچه هم آمدم، همين كه خواستم چيزى بخرم با خود گفتم: چرا به چنين عملى اقدام نمايم!پس نادم و پشيمان شدم و به خانه مراجعت نمودم و يك قِران را سرجايش گذاشتم.چون اهل تقوى و ورع و توكل و اخلاص بود، خدا هم او را حفظ كرد.(38)
جان بابا گويدت ابليس هين
اين چنين تلبس با بابات كرد
بر سر شطرنج چست است اين غراب
ز آنكه فرزين بندها داند بسى
در گلو ماند خس او سالها
مال خس باشد چو هست اى بى ثبات
گر بزد مالت عدوى پر فنى
ره زنى را برده باشد ره زنى
تا به دم بفريبدت ديو لعين
آدمى را اين سيَه رُخ مات كرد
تو مبين بازى به چشم نيم خواب
كه بگيرد در گلويت چون خسى
چيست آن خس مهر جاه و مالها
در گلويت مانع آب حيات
ره زنى را برده باشد ره زنى
ره زنى را برده باشد ره زنى