بنده و مولا
فردى مىگفت: روزى به غلامى رسيدم و صحبتى با او كردم كه بسيار در من اثر گذاشت.در فصل زمستان او را ديدم كه لباس كمى برتن داشت، از او پرسيدم: چرا لباس كافى نپوشيده اىگفت: لباسى در اختيار ندارم.گفتم: چرا از كسى طلب نمى كنىغلام گفت: «بنده حق ندارد به غير از مولايش از كسى چيزى بخواهد.»گفتم: راست گفتى، چرا از مولايت تقاضا نمى كنىگفت: مولايم مرا در اين حال مىبيند، اگر مىخواست به من مىداد.«فهميدم كه راه و روش بندگى در پيشگاه مولاى حقيقى (يعنى خداوند متعال) راه و روش اين غلام است».(122)
خرم آن كس كه بسر شور و نوايى دارد
ره بسر منزل فيض احدى برده ز زهد
خانه قلب بپرداخته از لوث گناه
بس كه بر خاك در درگه حق سوده جبين
در بيابان فنا گام زن از راه وفاست
شده از خوف خدا پيكر او شاخه بيد
غير يارب ميزبانش نبود و رد دگر
دود آهش بهوا همدم فرياد بلند
باميدى كه بخشنده خدايى دارد
گرم تقديس خدا صبح و مسايى دارد
در عبوديت حق راه به جايى دارد
دلش از نور خدا ضوء و ضيايى دارد
چهره جلوه گرش نور و جلايى دارد
در سر از كعبه مقصود هوايى دارد
هم ز خونابه دل قوت و غذايى دارد
بهر دردش ز چنين ذكر دوايى دارد
باميدى كه بخشنده خدايى دارد
باميدى كه بخشنده خدايى دارد