درد پا
«مرحوم حاج شيخ رجبعلى خياط» كه يكى از اخيار و اهل مكاشفه بود. (خدايش رحمت كند).يك روز همراه عدّه اى در حياط منزل يكى از دوستانش نشسته بود، كه در آن جمع يكى از صاحب منصبان دولتى هم حضور داشت، كه بدليل بيمارى، پايش را دراز كرده بود.آن صاحب منصب و افسر، رو به جناب شيخ كرد و اظهار داشت كه مدّتى است گرفتار اين درد پا شده و داروهاى گوناگون هم كار ساز نبوده است.حضرت شيخ مطابق شيوه هميشگى خودش، از تمام افرادى كه در آنجا بودند، خواست كه همه با هم «سوره حمد» را جهت شفاى ايشان بخوانند، سپس خود و همگان شروع به خواندن «سوره حمد» كردند.آن گاه توجهى كرد و فرمود: اين درد پاى شما از آن روز پيدا شد، كه زن ماشين نويس را، بدليل اينكه نامه را بد تايپ كرده است، توبيخ كردى و سر او داد زدى، او زن علويه بود، «دلش شكسته و گريه كرده است»، اكنون بايد او را پيدا كنى و از او «دلجويى كنى» تا پايت درمان شود.(61)
آنجا كه وصف آن قد و بالا نوشته ايم
حاصل دمى ز ياد تو غافل نبوده ايم
از سوز اشتياق نيارم كه دم زنم
دانيم راه راست ولى بهر مصلحت
شد پشت و روى نام سيه با وجود آن
ناخوانده نامه پاره كند دور فكند
نام رضى به هرزه در آنجا نوشته ايم
اقرار عجز خويش همانجا نوشته ايم
يا گفته ايم حرف غمت يا نوشته ايم
كآتش گرفت دست و قلم تا نوشته ايم
خط الف به عادت ترسا نوشته ايم
از پشت و روى نامه يكى نا نوشته ايم
نام رضى به هرزه در آنجا نوشته ايم
نام رضى به هرزه در آنجا نوشته ايم