وظيفه بندگى
عابدى در بنى اسرائيل از مردم كناره گيرى نمود و مدّت هفتاد سال مشغول عبادت شد.خداى عليم مَلَكى را نزد او فرستاد كه به او بگويد: عبادتهاى تو قبول نيست و خودت را به مشقت و سختى نينداز و جد و جهد هم نكن.عابد گفت: «آنچه كه بر من لازم و واجب است، عبوديت و بندگى مىباشد، لذا من بايد وظيفه خود را هميشه انجام دهم، و قبول شدن و نشدن آن مربوط به معبود من است!»وقتى آن ملك مراجعت نمود، خداوند سبحان فرمود: عابد چه گفتملك گفت: پروردگارا تو عالم ترى كه او چنين و چنان گفت.خداوند سبحان فرمود: «نزد آن عابد برو و به او بگو: ما طاعت هاى تو را بخاطر نيت ثابتى كه در بندگى دارى قبول كرديم.»(117)
يارب اى قادر معبود شه كون و مكان
چشم اميد بلطف و كرمت دوخته ام
قاصر از معرفت ذات تو ارباب عقول
عبد آبق من و مولاى پذيرنده تويى
من ذليل و تو عزيزى و جليلى و جواد
(ناصر) از غير خدا ديده فرو بند كه نيست
بجز از او به يقين دادرس و دادستان
مالك الملك تويى مصدر خيرات جهان
گر چه از بار گنه قامت من گشته كمان
وهم ما نيست ترا لايق توصيف و بيان
من غريق يَمِ عصيان و تو مرا حصن و امان
من گدا بنده عاجز، تو قوى و سلطان
بجز از او به يقين دادرس و دادستان
بجز از او به يقين دادرس و دادستان