ترحم مادر
جوانى اجلش رسيد و در بستر احتضار افتاد و زبانش از گفتن: لا اله الا اللّه بند آمد.به «پيغمبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم» جريان را گفتند، آن حضرت برخواست و نزد آن جوان آمد، حضرت شهادتين را بر آن جوان تلقين فرمود، ولى آن جوان زبانش باز نمى شد.حضرت فرمود: «آيا اين جوان نماز نمى خوانده و روزه نمى گرفته؟»گفتند: چرا هم نماز مىخوانده و هم روزه مىگرفته.حضرت فرمود: «آيا مادرش اين جوان را عاق نكرده؟»گفتند: چرا!حضرت فرمود: بگوئيد مادرش بيايد! رفتند و پيرزنى را آوردند كه يك چشم او كور بود.حضرت فرمود: اى مادر پسرت را عفو كن.پير زن گفت: عفو نمى كنم، زيرا او لطمه به صورتم زده وچشم مرا از كاسه در آورده است.حضرت فرمود: «برويد هيزم و آتش بياوريد.»پير زن گفت: براى چه مىخواهيد؟حضرت فرمود: «مى خواهم او را به خاطر اين عملى كه با تو كرده بسوزانم.»پير زن گفت: نه نه، او را عفو كردم، آيا آن مدّت 9 ماهى كه حملش كردم براى آتش حمل كردم، آيا آن دو سالى كه به او شير دادم براى آتش شير دادم!«پس ترحم مادرى من كجا رفته!»در اين هنگام زبان آن جوان باز شد و گفت:اشهد ان لا اله الا اللّه،...زنى كه فقط رحيم باشد با اينكه از آن جوان زجر كشيده، ولى با اين حال اجازه نمى دهد جوانش بسوزد، پس «خدائى كه رحمان و رحيم است، چگونه اجازه مىدهد، شخصى كه مدّت هفتاد سال به گفتن: الرحمن الرحيم مواظبت كرده است بسوزد».در حاليكه پيغمبر معظم اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم مىفرمايد:«خداى مهربان داراى صد رحمت است، كه يكى از آنها را بين انس و جن و پرنده ها و چرنده ها و خزنده ها تقسيم نموده، كليه اين عاطفه ها و ترحمها از آن يك رحمت سرچشمه مىگيرند.نود و نه رحمت ديگر را براى روز قيامت گذاشته تا به وسيله آن به بندگانش ترحم فرمايد»(99)
اى خدا من فقير و گدايم
تو رحيم و كريم و غفورى
خالق مهربانى و آقا
بر در خانه تو شب و روز
با نوا گريم اى بار الها
خوانمت با غم و آه و زارى
گر گناهم فزون گشته از حد
عفو تو مايه باشد برايم
رانده و مضطر و بى نوايم
آمدم تا كه بخشى خطايم
بنده ام مستحق عطايم
حلقه بر در زنان گشته جايم
بشنوى يا الهى صدايم
كن ز فضلت اجابت دعايم
عفو تو مايه باشد برايم
عفو تو مايه باشد برايم