جوان گنه كار - سلسله داستان های آیه به آیه قرآن مجید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلسله داستان های آیه به آیه قرآن مجید - نسخه متنی

علی میرخلف زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جوان گنه كار

در زمان «رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم»، جوان گنه كارى زندگى مىكرد.

پدرش هرچه او را نصيحت و موعظه مىكرد كه از اعمال زشت خود دست بردارد، سودى نمى بخشيد، تا اينكه عاقبت پدرش او را نفرين كرد، و از خانه اش بيرون نمود.

«پس از مدّت كوتاهى، جوان به مرض سختى گرفتار شد، به پدرش خبر دادند كه فرزندت سخت مريض است و هر لحظه امكان فوتش هست. امّا پدر اعتنايى نكرد و گفت: او ديگر فرزند من نيست و من او را نفرين و عاق كرده ام»

جوان روز به روز حالش بدتر شد، تا اينكه از دنيا رفت و جان به جان آفرين تسليم كرد.

خبر فوت جوان چون به پدرش رسيد، پدر از شركت در امور كفن و دفن و تشييع جنازه پسرش خوددارى كرد.

شب هنگام جوان در عالم رؤيا به ديدن پدرش آمد، پدر چون فرزندش را خوشحال و محل زندگى او را عالى ديد، تعجب كرد و پرسيد:

«آيا تو واقعا پسر من هستى؟»

گفت: بله من پسر شما هستم.

پدر پرسيد: چطور به اين مقام رسيدى

جوان گفت: «من تا آخرين لحظات زندگى، در دنيا دچار عذاب بودم، امّا چون مرگ خود را پيش چشمم ديدم و خودم را تنها مشاهده كردم، با دلى شكسته رو به درگاه خداوند آوردم و گفتم:

يا ارحم الراحمين اى خدايى كه از هر رحم كننده اى مهربان تر هستى، من به درگاه تو رو آوردام، مرا بپذير...

اى خداى بخشنده و مهربان مرا با لطف و مرحمتت ببخش و بيامرز...»

خداوند متعال نيز مرا با لطف و مهربانى خودش بخشيد و مورد عنايت و لطف خويش قرار داد.(100)

/ 113