ظهور جبرئيل در غدير - چهارده قرن با غدیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهارده قرن با غدیر - نسخه متنی

محمدباقر انصاری زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ظهور جبرئيل در غدير

[ بحارالانوار: ج 37 ص 120 و 161. عوالم: ج 3:15 ص 85 و 136. ]

مسئله ى ديگرى كه پس از خطبه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پيش آمد و بار ديگر حجت را بر همگان تمام كرد، اين بود كه مردى زيبا صورت و خوشبوى را ديدند كه در كنار مردم ايستاده و مى گويد:

بخدا قسم، روزى مانند امروز هرگز نديدم. چقدر كار پسر عمويش را مؤكد نمود، و براى او پيمانى بست كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى زند. واى بر كسى كه پيمان او را بشكند.

در اينجا عمر نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: شنيدى اين مرد چه گفت؟! حضرت فرمود:

آيا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود: او روح الامين جبرئيل بود. تو مواظب باش اين پيمان را نشكنى، كه اگر چنين كنى خدا و رسول و ملائكه و مؤمنان از تو بيزار خواهند بود!

نداى آسمانى در غدير

[ اثبات الهداة: ج 2 ص 153. ]

عده اى از منافقين نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمدند و از آنحضرت آيت و نشانه اى خواستند. حضرت فرمود: آيا روز غدير خم براى شما كافى نبود كه وقتى من على را به امامت منصوب نمودم، منادى از آسمان ندا داد: اين ولى خداست تابع او باشيد وگرنه عذاب خدا بر شما نازل مى شود. بر حذر باشيد!

ظهور پيامبر پس از سقيفه براى غدير

[ بحارالانوار: ج 41 ص 228. ]

روزى ابوبكر نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و به خيال اينكه توجيهى براى غصب خلافت يافته گفت: پيامبر درباره ى مسئله ى ولايت تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را
تغيير نداده و من شهادت مى دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطلب اقرار مى نمايم و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم، ولى اينكه 'تو خليفه ى او باشى' در اين باره چيزى به ما نگفته است!!

اين قبيح ترين شكل عناد و لجاجت بود كه با نام بردن غدير و آوردن اسم ولايت و اقرار به آن فقط با ذكر كلمه ى 'خلافت' بخواهد القاى شبهه اى كند. لذا اميرالمؤمنين عليه السلام بجاى اينكه مسئله را بر سر خلافت يا ولايت و يا هر كلمه اى كه احتياج به معنى كردن دارد ببرند، معجزه اى نشان دادند تا اتمام حجت مستقيم الهى بر او باشد و فرمودند:

چطور است پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را به تو نشان دهم تا به تو بگويد من به اين مسئله اى كه به خود اختصاص داده اى از تو سزاوارترم و اگر خود را از اين مقام عزل نكنى مخالفت خدا و رسول نموده اى؟

ابوبكر گفت: اگر آنحضرت را نشانم دهى و كمتر از اين را هم به من بگويد برايم كافى است! حضرت فرمود: بعد از نماز مغرب نزد من بيا تا آنحضرت را به تو نشان دهم.

اين چيزى جز معجزه ى نبود كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بعد از رحلت دوباره زنده شود و غدير را در چشم غاصب تكرار كند. بعد از نماز مغرب ابوبكر همراه اميرالمؤمنين عليه السلام به مسجد قبا آمدند و ديدند پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در سمت قبله ى مسجد نشسته است. آنحضرت به خطاب ابوبكر فرمودند:

اى ابوبكر، بر ضد ولايت على اقدام كرده اى و در جاى او نشسته اى كه جاى نبوت است و جز او كسى مستحق آن نيست، زيرا او وصى و خليفه ى من است. تو دستور مرا كنار گذاردى و آنچه به تو گفته بودم مخالفت نمودى و خود را به غضب خدا و من دچار ساختى. اين لباسى را كه بغير حق بر تن كرده اى و اهلش نيستى بيرون بياور و الاّ وعده ى تو آتش است!
پس از اين ماجرا اميرالمؤمنين عليه السلام به سلمان فرمود: اكنون اين خبر را به عمر خواهد گفت و اگر قصد بازگشت هم داشته باشد او مانع خواهد شد.

ابوبكر سراغ عمر آمد و همه چيز را براى او تعريف كرد. عمر گفت: چه سست عقيده و ضعيف العقل هستى! نمى دانى كه اين هم گوشه اى از سحر اوست! بر سر آنچه بوده اى پايدار باش!!!

/ 109