حذيفة بن يمان، ناقل بلندترين داستان غدير - چهارده قرن با غدیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهارده قرن با غدیر - نسخه متنی

محمدباقر انصاری زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حذيفة بن يمان، ناقل بلندترين داستان غدير

[ بحارالانوار: ج 28 ص 98، ج 37 ص 127 و 131. الاقبال: ص 454 و 456. ]

حذيفة بن يمان يكى از اصحاب با وفاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است كه در غدير حاضر بود. او مشروح ترين گزارش را درباره ى واقعه ى غدير نقل كرده كه شامل جزئى ترين مسائل مربوط به سفر حج و مراسم غدير و نيز توطئه هاى منافقين همزمان و قبل و بعد از غدير مى شود. حذيفه در طول عمر خود نيز چندين بار به ماجراى غدير احتجاج كرده است و از كسانى است كه توانسته متن كامل و مفصل خطابه ى غدير را حفظ كند و به نسلهاى بعد برساند.

حذيفه: غدير با صداى بلند اعلام شد

[ بحارالانوار: ج 28 ص 98. اثبات الهداة: ج 2 ص 159 ح 710. ]

در ايام عثمان مردم مدائن از دست حاكمان ظالم و فاسق او به ستوه آمدند و شكايت كردند و او مجبور شد حذيفه را بعنوان حاكمى كه مردم قبول داشتند منصوب كند. اين ماجرا مقارن با اواخر حكومت عثمان بود و پس از كشته شدن عثمان و خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام، حضرت براى او نامه اى نوشت و او را در سِمَت خود ابقا فرمود.

حذيفه كه خود نيز روزهاى واپسين عمر را مى گذراند بر فراز منبر آمد تا براى اميرالمؤمنين عليه السلام از مردم بيعت بگيرد. او در ضمن خطبه اى كه ايراد كرد گفت: 'اكنون اميرالمؤمنين حقيقى و سزاوار به اين نام صاحب اختيار شما شده است'!

پس از پايان مراسم بيعت، جوانى ايرانى بنام مسلم بپاخاست و عرض كرد: اى امير، اين كه گفتى 'اميرالمؤمنين حقيقى'، تعرض و اشاره به خلفاى قبل از او بود. اگر آنان خلفاى واقعى نبودند حقيقت امر را براى ما روشن كن كه شما در ماجراها حاضر بوده ايد و ديده ايد.

حذيفه در پاسخ به او مطالب مفصلى از تاريخ اسلام و سير آن در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را براى جوان ايرانى بيان كرد تا رسيد به ماجراى غدير و پس از بيان مقدمات نقطه ى اصلى آن را چنين بيان كرد:

در غديرخم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ولايت على عليه السلام را با صداى بلند اعلام كرد واطاعت او را بر مردم واجب كرد و به آنان دستور داد از دستورات او تخلف نكنند و به آنان خبر داد كه اينها دستور از سوى پروردگار است. بعد فرمود: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول اللَّه. فرمود: 'من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله'. سپس دستور داد همه ى مردم با او بيعت كنند، و همه بيعت كردند.

حذيفه: در غدير من مقابل منبر نشسته بودم

[ بحارالانوار: ج 37 ص 194-193. ]

در مورد ديگرى حذيفه داستان غدير را چنين نقل مى كند:

بخدا قسم در غدير خم من در مقابل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشسته بودم و مهاجرين و انصار در مجلس بودند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اميرالمؤمنين عليه السلام را فراخواند و دستور داد تا سمت راست او بايستد. سپس فرمود: اى مردم، ايا مى دانيد كه من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارترم؟ گفتند: آرى بخدا قسم. فرمود: 'ايها الناس، من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله'.

بلال: چه كسى در برابر صاحب اختيار خود با ديگرى بيعت مى كند

[ مثالب النواصب: تأليف ابن شهر آشوب "نسخه خطى": ص 135-134. ]

بلال مؤذن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از كسانى بود كه با ابوبكر بيعت نكرد. از سوى ديگر ابوبكر در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بلال را كه غلام بود خريد و آزاد كرد. عمر از اين بهانه استفاده كرد و روزى گريبان بلال را گرفت و گفت: اى بلال، اين جزاى ابوبكر است كه تو را آزاد كرده، اكنون نمى آيى با او بيعت كنى!

بلال گفت: اگر مرا بخاطر خدا آزاد كرده، مرا بخاطر همان خدا بحال خودم رها كند، و اگر مرا براى غير خدا آزاد كرده و بخاطر خودش آزاد نموده آنوقت حرف تو را بايد عمل كرد. و اما بيعت با ابوبكر، من بيعت نخواهم كرد با كسى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را خليفه قرار نداده و او را مقدم نداشته است. خداوند تعالى مى فرمايد: 'يا ايها الذين آمنوا لاتقدموا بين يدى اللَّه و رسوله'، يعنى: 'اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا و پيامبر جلوتر نرويد'.

اى عمر، تو خوب مى دانى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى پسر عمويش پيمانى بست كه تا قيامت بر گردن ما است. آنحضرت او را در روز غدير خم مولى و صاحب اختيار ما قرار داد. چه كسى جرأت دارد در برابر صاحب اختيار خود با ديگرى بيعت كند؟!

عمر گفت: اگر بيعت نمى كنى با ما زندگى مكن! نه طرفدار ما باش و نه مخالف ما! بلال هم مجبور شد بخاطر ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام از مدينه بيرون رود و در جاى ديگرى زندگى كند!

/ 109