در اين زلال، بايد جان را به شستشو نشست - چهارده قرن با غدیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهارده قرن با غدیر - نسخه متنی

محمدباقر انصاری زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در اين زلال، بايد جان را به شستشو نشست

در غدير، يك تاريخ تبلور پيدا كرد.

وبدينسان، آن دشت كه ديروز گمنامش،كندى و سستى قافله ها را مى زدود؛

امروز؛

طلوع آفتاب ولايت را بستر شد.

آن بركه ى آب، ميانه ى كويرى برهوت،كه رنج و خستگى مسافران را به جان مى خريد،امروز؛

چشمه ى جوشان و هميشه جارى پهنه ى آرمان هاى والا گشت.

بدينسان بود كه پيامبر"درود خدا بر او و خاندانش"

ندا در داد:

آنها كه بى ولايت على"سلام خدا بر او" رفته اند،باز گردند و
در كناره ى غدير؛ 'آينه ى بلنداى آسمان كوير'

با حماسه ساز نهضت اسلام، روح مطهّر زمان،بيعتى دوباره كنند،و در طبيعت حقيقت، تنفسى روحنواز و مستى زا...

و اينگونه بود كه به يكباره،

- از كالبد بى جان يك دشت پر سكوت

-

غوغاى اجابت و پذيرش برخاست.
و هياهوى سر در گم انسانى،

- در بازتاب مرزهاى روشنى و جاودانگى

-

جوششى مداوم يافت،بيراهه ها، نهاده شد،و حجت در جانشان بياميخت.

راستى را،مگر خورشيد در غروبش،ماه را به نور افشانى،نمى گمارد؟

و مگر دريا؛

ابر را،از خود و براى خود، غنا نمى بخشد؟

در اين زلال، بايد جان را به شستشو نشست و از اين دريا، بايد گوهرهاى ناب به دست آورد.

/ 109