دكتر يحيى حدّادى ابيانه: به يُمنِ فيضِ ولايت - چهارده قرن با غدیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهارده قرن با غدیر - نسخه متنی

محمدباقر انصاری زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دكتر يحيى حدّادى ابيانه: به يُمنِ فيضِ ولايت






  • ستاره سحر از صبح انتظار دميد
    گرفت دست قدر، رايت شفق بر دوش
    بر آسمان سعادت ز مشرق هستى
    به باغ، بلبل شوريده رفت بر منبر
    ز خويش رفته، نواخوان عشق بود وسرود
    فتاد غلغله در باغ و شورشى انگيخت
    هوا ز عطر گلاب محمدى مشحون
    رسول، سدره نشين شد، على به صدر نشست
    گرفت پرچم اسلام را على در دست
    به يُمنِ فيضِ ولايت شراب خمّ اَلَست
    به عشق آل على از غدير خم جوشيد



  • غدير از نفس رحمت بهار چكيد
    زمين به حكم قضا آب زندگى نوشيد
    سپيده داد نويدِ تولدِ خورشيد
    چو از نسيم صبا بوى عشق يار شنيد
    به بانك زير و بم، اسرار خطبه ى توحيد
    كه خيل غنچه شكفت و به روى او خنديد
    زمين به عترت و آل رسول بست اميد
    پىِ تكامل دينش خداى كعبه گزيد
    از اين گزيده زمين و زمان به خود باليد
    به عشق آل على از غدير خم جوشيد
    به عشق آل على از غدير خم جوشيد



محمود شاهرخى: جوشش غدير در رگ زمان






  • به كام دهر چشاندى مِيى ز خم غدير
    ز چشمه سار ولاى تو اى خلاصه ى لطف
    به جويبار زمان فيض جاودان جارى است



  • كه شور و جوشش آن در رگ زمان جارى است
    به جويبار زمان فيض جاودان جارى است
    به جويبار زمان فيض جاودان جارى است



محمد على صفرى "زرافشان": صحراى غدير زيارتگه دلها






  • آن روز كه با پرتو خورشيد ولايت
    صحراى غدير است زيارتگه دلها
    تا جلوه ى حق را به تماشا بنشينند
    بگرفت على را به سر دست محمد



  • ره را به شب از چهار طرف بست محمد
    از شوق على داد دل از دست محمد
    بگرفت على را به سر دست محمد
    بگرفت على را به سر دست محمد



/ 109