قيس بن سعد: بعد از غدير هيچ حجتى برايم نمانده - چهارده قرن با غدیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهارده قرن با غدیر - نسخه متنی

محمدباقر انصاری زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قيس بن سعد: بعد از غدير هيچ حجتى برايم نمانده

[ بحار الانوار: ج 29 ص 168-166. ]

در زمان ابوبكر، خالد بن وليد با لشكرى به بهانه ى جنگ با مرتدين و براى محكم كردن پايه هاى سقيفه عازم طائف شد و از آنجا به سوى جده آمد. در كنار چشمه اى بنام ''رويه'' اميرالمؤمنين عليه السلام همراه مقداد و عمار و ابوذر و زبير و دو جوان ديگر با لشكر خالد مصادف شدند.

خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت جمعيت خود را در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام به نمايش گذارد. حضرت شانه هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت.

خالد با چنين وضعى نزد ابوبكر بازگشت و چاره جويى بسيارى كردند ولى نتوانستند حلقه ى آهنين را از گردن او باز كنند. اين بود كه متوسل به بازوان قوى قيس شدند كه قوى ترين مرد مدينه به شمار مى آمد. قيس قسم ياد كرد كه قادر بر باز كردن آن نيست. در اينجا ابوبكر به قيس گفت: ''تو نمى خواهى كارى انجام دهى كه امامت و حبيبت ابوالحسن از تو عيب بگيرد''! قيس در پاسخ او چنين گفت:

بخدا قسم اگر دست من با تو بيعت كرده ولى قلب و زبانم با تو بيعت نكرده است. بعد از روز غدير هيچ حجتى درباره ى على عليه السلام براى من باقى نمانده است، و بيعت من با تو مانند كسى است كه تافته هاى خود را پس از محكم شدن رشته كند. اين كه گفتى: ''على امام من است''، من امامت او را انكار نمى كنم و از ولايت او اعراض نمى نمايم. چگونه پيمان شكنى كنم در حاليكه درباره ى امامت و ولايت او عهدى با خدا بسته ام كه درباره ى آن از من سؤال خواهد كرد؟!...

تو با غصب ولايت او براى خود و نشستن در جاى او و ناميدن خود به نام او مرتكب جرمى عظيم شده اى... و اما اينكه مرا سرزنش كردى كه او مولاى من است، بخدا قسم او هم مولاى من و هم مولاى تو و هم مولاى همه ى مؤمنين است! آه! آه! اى كاش پافشارى مى كردم و قدرتى داشتم تا تو را مانند منجنيق به دور دستها پرتاب مى كردم!

قيس بن سعد: از معلّم غدير آموخته ام

[ كتاب سليم: حديث 26. ]

معاويه بعد از صلح با امام مجتبى عليه السلام بعنوان سفر حج وارد مدينه شد. انصار نسبت به او بى اعتنايى كردند و در اين باره معاويه به رئيس انصار قيس بن سعد بن عباده صحابى بزرگ اميرالمؤمنين عليه السلام اعتراض كرد. قيس ضمن سخنانى كه در پاسخ معاويه گفت مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام را ذكر كرد و ظلم قريش نسبت به آنحضرت را يادآور شد. معاويه با خشم و تعجب پرسيد: اين مطالب را از چه كسى آموخته اى؟ قيس گفت:

از اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام...، كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را در غدير خم منصوب كرد و فرمود ''من كنت مولاه فعلى مولاه''.

ابوسعيد خدرى: پيامبر در غدير على را بلند كرد

[ كتاب سليم: حديث 39. ]

ابوسعيد خدرى صحابى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله يكى از بازگوكنندگان واقعه ى غدير بصورت نسبتاً مفصلى است. او در قسمتى از سخنانش مى گويد:

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير خم مردم را فراخواند... و بازوى على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و بلند كرد بطورى كه سفيدى زير بغل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را مى نگريستم. سپس فرمود: ''من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله''.

سپس ابوسعيد به نزول آيه ''اليوم اكملت لكم...'' اشاره مى كند و بعد اشعار حسان بن ثابت را ذكر مى نمايد.





13. ابوسعيد خدرى: حضرت سه مرتبه فرمود: ''من كنت مولاه فعلى مولاه'' [ .بحارالانوار: ج 37 ص 124-123. ]

عبداللَّه بن علقمه از كسانى بود كه عمرى به اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا مى گفت. يكسال به مكه رفت و نزد ابوسعيد خدرى آمد و از او پرسيد: آيا هيچ منقبتى درباره ى على بن ابى طالب عليه السلام شنيده اى؟!

ابوسعيد گفت: آرى، مى توانى از مهاجرين و انصار و قريش سئوال كنى.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در روز غدير خم ابلاغ كاملى نمود و فرمود: اى مردم آيا من نسبت به مؤمنين از خود آنان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آرى- و اين سؤال و جواب سه بار تكرار شد- سپس فرمود: اى على، نزديك بيا. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دو دست او را بلند كرد- بطورى كه زير بغلها آنان را مى ديدم- و فرمود: ''من كنت مولاه فعلى مولاه''، و اين را سه مرتبه فرمود.

عبداللَّه بن علقمه- كه تحت تأثير تبليغات بنى اميه قرار داشت با تعجب پرسيد: تو خودت اين را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيدى؟ ابوسعيد اشاره به گوشهاى و سينه اش كرد و گفت: دو گوشم شنيده و قلبم آن را در خود جاى داده است. اينجا بود كه عبداللَّه گفت: من از ناسزا گفتن به على عليه السلام استغفار و توبه مى نمايم.

/ 109