خدمات متقابل اسلام و ایران نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
داشت به هر شيوه اي بود بر عمر تحميل مي كرد . تواريخ مي نويسد كه عمر چندان رغبتي به فتح مصر نشان نمي داد و عمرو عاص نظر خود را بر او تحميل كرد ، تا آنجا كه مي گويند از عمر كسب اجازه كرد اما پيش از آنكه اجازه برسد حمله را شروع كرد .اگر چنين مي بود كه در متن قصه آمده كه يحيي نحوي به صورت نديم و معاشر عمرو در آمده بود و عمرو به حكم عقل و هوش ذاتي از سخنان حكيمانه يحيي لذت مي برد و استفاده ميكرد ، عمرو در نامه خود به عمر طوري گزارش ميداد كه كتابخانه مورد علاقه دوست دانشمندش محفوظ بماند ، نه اينكه به كسب اجازه ساده اي قناعت كند و به محض رسيدن نامه خليفه بدون آنكه بار ديگر نامه اي بنويسد فورا در جلو چشم دوست دانشمندش كتابهائي را كه از جان براي دوستش عزيزتر بود طعمه آتش نمايد . به علاوه سيره عمرو در اسكندريه سيره يك فاتح علاقه مند به اصلاح و عمران و آبادي بوده است نه سيره يك جبار و ستمگر از قبيل قتيبه بن مسلم . ويل دورانت مي نويسد : " عمرو با عدالت حكومت مي كرد ، قسمتي از مالياتهاي گزاف را به پاك كردن كانالها و تعمير پلها و تجديد معبر آبي كه به روزگار سلف نيل را به بحر احمر مي پيوسته بود ( 1 ) اختصاص داد و كشتيها از مديترانه به اقيانوس هند راه توانستند يافت اين معبر آبي بار ديگر به سال 114 هجري ( 732 ميلادي ) از شن پر شد و متروك ماند " ( 2 ) از فردي كه فكر اجتماعيش در اين سطح بوده است نمي توان باور كرد كه كتابخانه اي را آتش بزند .و اما عمر هر چند مردي خشن بوده است ، ولي احدي در هوش و دورانديشي او ترديد ندارد ، عمر براي اينكه همه مسئوليت ها را شخصا بر عهده نگيرد و به علاوه از فكر و انديشه ديگران استمداد جويد ، معمولا در مسائل مهم خصوصا در سياست خارجي حكومتش شورا تشكيل ميداد و به مشورت مي پرداخت كه در كتب تاريخ مسطور است و به دو نمونه اش به تناسب در نهج البلاغه اشاره شده است . در هيچ تاريخي ديده نشده كه عمر درباره كتابخانه اسكندريه شورائي تشكيل داده باشد و با كسي مشورت كرده باشد . بسيار بعيد است كه چنين تصميمي را بي مشورت اتخاذ كرده باشد . به علاوه اگر عمر چنين انديشه اي مي داشت كه ما با وجود قرآن به هيچ كتاب ديگر احتياج نداريم ، قطعا اين انديشه ديگر را هم داشت كه با وجود مساجد ، احتياج به معبد ديگر نداريم . پس چرا در قراردادهاي خود كليساها و كنيسه ها و حتي آتشكده ها را تحمل ميكند و بلكه دولت اسلامي را متعهد حفظ و نگهداري آنها در ازاء شرائط ذمه مي داند . سابعا فرضا عمرو بن العاص چنين دستوري داده باشد آيا باوري است كه مردم مسيحي و يهودي اسكندريه ، بدون هيچ عكس العمل مخالفي ، آن كتابها را كه محصول فرهنگ و تاريخشان بوده مانند انبار هيزم تحويل بگيرند و بسوزانند و حتي مخفيانه آن كتابها را در نبرند و مخفي نسازند ؟ !