ملتي در حال تولد - خدمات متقابل اسلام و ایران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدمات متقابل اسلام و ایران - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
و نعمت زايي ، اما عدم مسؤوليت هم نيز . . " . عدم مسؤوليتي كه " فانون " بدان توجه كرده است ناشي از اين واقعيت است كه درد و طلب مشتركي كه در جامعه آفريقايي به وجود آمده در بعضي بخشها در اهداف و داعيه ها هنوز ضعيف است . جنبش ضد استعماري قاره سياه عليه ظلم و ستم سفيد پوستان تا آنجا كه براي محو ظلم و تبعيض و احقاق حقوق انساني و مردمي باشد مقدس است و با واقعيات فطري و وجدان بشري منطبق ، ولي از همانجا كه صورت انتقامجويي و خودستايي و آرزوي حكومت و بهره وري نوين را مي يابد ، خود مقدمه چين و پايه ستم جديد مي شود ، ستمي كه هنوز ميدان عمل نيافته است . پس در محروميت و محكوميت امتها قضيه " داعيه " هم مطرح مي شود . سياه ستايي اگر تكامل يافت و به حقيقت ستايي و عدالت پرستي محض رسيد ، آن وقت نهضتي فروزان و شكوفان ، ميوه آن خواهد بود . لذا ، جنبشها و حركتهاي حاصل از درد و طلب مشترك را از روي داعيه آنها تميز مي دهيم :

داعيه حق پرستي و عدالت خواهي و آزادگي يا داعيه حكومت و بهره وري جديد و تصاحب منافع و مطامع . و اين چيزي است كه از مذهب و مسلك و جهانبيني حاكم بر رهبران يك جنبش ملي نشأت مي گيرد . فرهنگ غربي عوامل فوق را از حيطه عناصر سازنده وجدان مشترك و تشكيل دهنده مليت خارج مي كند .

روشنفكر شرقي و اسلامي و آفريقايي هم مي خواهد با همان معيارهاي غربي به مليت و ناسيوناليسم خود رنگ بدهد و آن را بشناساند . يعني با اسلحه اي كه دشمن بدو فروخته مي خواهد مليت خود را بسازد و از آن دفاع كند و فرياد از اين اسلحه ها كه از دشمن خريداري مي كني . اتفاقا در متن جنبشهاي ناسيوناليستي و مبارزات طبقاتي كه عامل درد و طلب مشترك و عصيان عليه سيطره غير را يافتيم ، نكته و عنصر ديگري هم مشاهده مي كنيم كه همان عشق و شوق به عدالت و حق و آزادي وجدان است .

دو عامل و عنصر فوق هستند كه مشتركا معيار حقانيت و مشروعيت يك نهضت توانند شد ، مليت خواهي آلماني چون داعيه نژاد پرستي و كشورگشايي داشت ، هرگز براي ساير مردم روي زمين غير از خود آلمانيها سائقه و فروغي نداشته و ندارد . صهيونيسم كه در ابتدا به نظر مي رسيد كه براي رهايي يهوديان از آوارگي و تحقير بين المللي شروع شده ، اينك به يك ايدئولوژي متجاوز و نژاد پرست و ستمكار بدل شده است . اين جنبش با وجود درد و طلب مشترك در ميان يهوديان ، چون داعيه استعمار و بهره كشي از محرومان جهان به نفع دوازده ميليون يهودي را دارد نه تنها خريداري ندارد ، مورد نفرت مردم آزاده جهان هم هست . نهضت مقاومت ملي فرانسه ، با تمام قهرمانيهاي تاكتيكي كه داشت ، چون از روح ملت پرستي فرانسوي منشأ گرفته بود بعد از جنگ نه تنها مكتب و نهضتي آزادي بخش بنا نكرد ، بلكه بر تجاوز و استعمار ملت الجزاير و كوبيدن نهضت آزادي بخش آنها صحه گذاشت . آن جنبش و حركت ملي كه عوامل عدالت طلبي و حق پرستي را بيشتر و بارزتر حاوي بود ، جهانيتر شد و مايه و پايه تمدنهاي عظيم و مكتبهاي جهاني و بشري گرديد .

حاصل آنكه ، براي تشخيص و تمايز بين واحدهاي اجتماعي بشري و تعيين واقعيت ملي و حدود و مرزهاي آنها ، به كليه اموري كه درد يا محروميت به آگاهي رسيده ( مستشعر ) آنها ، به شوق طلب حاصل از آن و بالاخره داعيه و پرسپكتيو آنها توجه مي كنيم و اينها همان چيزهايي است كه منشأ حيات و جنبش و پويايي يك گروه از مردم مي گردد . بديهي است كه اين عوامل اساسي و جوهري يكبار كه در مردمي القاء شد و احساس و وجدان مشتركي پديد آمد ، روح و زير بناي مليت آماده مي شود ، و اين زير بنا و روح نيازمند به قالب و مهبطي است كه همان حدود و ثغور مادي و طبيعي و قراردادي يك ملت را مي سازند . و پاسداري و عواملي اساسي و جوهري مستلزم حفاظت و نگهداري قالب است از دخالت و نفوذ بيگانه ، بيگانه اي كه در جوهر با يك ملت اختلاف دارد و درد و داعيه او را نمي شناسد يا با آن دشمن است .

ملتي در حال تولد

ما در جستجوي عوامل اساسي موجد وجدان مشترك بوديم و به عنصر درد و طلب مشترك در برابر سيطره و استثمار انسان ، يا مؤسسات بشري ، از انسان رسيديم و ديديم كه اين اشتراك درد آن زمان جمع كننده اي پايدار مي شود كه داعيه عدالت و حق و تقوي ( به قول نويسندگان غربي : داعيه هاي انساني و مترقي ) خمير مايه آن باشد . همين مايه و جوهر است كه همچون خود حيات ، زنده و فزاينده و حيات بخش است و همين جوهر است كه چون به قالب جماعتي از مردم تزريق شد ، آن را به حركت و پويايي و تكامل دسته جمعي و فرهنگ سازي و سنت آفريني مي انگيزد كه همه اينها ظواهر استقلال و تمايز يك ملتند . اكنون ، در منطقه اي كم و بيش وسيع از اين جهان ملتهايي را مي بيني كه زبانها و سنن و اسلاف و نژاد مختلف دارند و در شرايط اقليمي و جغرافيايي گوناگوني به سر مي برند و واحدهاي سياسي يا دولتهاي متعددي تشكيل داده اند كه همه از هم جدا و مستقل اند ، اينها كشورهاي اسلامي اين دنيا هستند .

معيارهاي كلاسيك و غربي مليت اينها را از هم جدا مي كند و آنها را همانقدر نسبت به همه بيگانه و خارجي مي خواند كه كشورها و امتهاي ديگر را نسبت به آنان . هر يك از اينها بايد از هم جدا و بيگانه باشند و اين جدايي و بيگانگي هم خود تبعاتي دارد كه شاهد آن هستي . ولي عليرغم اختلاف ظاهري ، عناصري از وحدت را در ميان اين جماعات مشاهده مي كنيم . در ميان اين مردم گوناگون يك عامل مشترك و بسيار چشمگير و بارز مي يابيم كه همان اسلام است و اسلام هم دنيايي است سرشار از فرهنگ و سنتهاي مخصوص و مقتضي خود . ببينيم كه در صورت دلبستگي اين ملتها به اسلام مباني وجدان مشترك و وحدت ملي در آنها چگونه است ، يعني اسلام به عنوان يك جهانبيني و مسلك چه داعيه هايي به آنان تعليم و تلقين مي كند ، و ثانيا ، اين جماعات با وجود اسلام به چه دردهاي مشتركي مبتلا هستند . ما تعبدون من دونه الا اسماء سميتموها انتم و آبائكم ما انزل الله بها من سلطان ( 7 ) ان الحكم الا لله امر الا تعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون . يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له . ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له ، و ان يسلبهم الذباب

7 - سوره يوسف ، آيه 40 : شما طوق اطاعت و اسارت و بندگي هيچ مقامي غير از گرداننده اين كائنات را بر گردن نمي نهيد مگر اسمهايي كه خود يا اسلافتان نامگذاري كرده ايد ( خود ساخته و قدرت داده ايد ) .

/ 247