، چنانكه از امرا و شهرياران ساماني امير احمد بن اسد بن سامان ( متوفي 250 ) و فرزندان وي ابو ابراهيم اسماعيل بن احمد ( متوفي در ماه صفر 295 ) و ابوالحسن نصر بن احمد ( متوفي در جمادي الاخر 279 ) و ابو يعقوب اسحق بن احمد ( متوفي 21 صفر 301 ) در طبقات رواش ذكر شده اند و ابوالفضل محمد بن عبيدالله بلعمي وزير مشهور سامانيان ( متوفي دهم صفر 319 ) روايت حديث مي كرده است و امير ابراهيم بن ابي عمران سيمجور و پسر او ابوالحسن ناصرالدوله محمد بن ابراهيم از اكابر امراي ساماني و سالار خراسان در عداد رواش حديث به شمارند ، و ابوعلي مظفر ( يا محمد ) بن ابوالحسن ( مقتول رجب 388 ) كه امير خراسان بود و دعوي استقلال مي كرد راوي حديث بود و مجلس املاء داشت و ابو عبدالله حاكم بن البيع ( صاحب كتاب معروف مستدرك ) ( متوفي 405 ) از وي سماع داشته است .در دربار سامانيان با همه اصالت در نژاد ايراني ، زبان فارسي به هيچ وجه ترويج و تشويق نشده است و وزراي ايراني آنها نيز علاقه اي به زبان فارسي نشان نمي دادند ، همچنانكه ديالمه ايراني شيعي نيز چنين بوده اند . بر عكس در دستگاه غزنويان ترك نژاد سني مذهب متعصب ، زبان فارسي رشد و نضج يافته است . اينها مي رساند كه علل و عوامل ديگري غير از تعصبات ملي و قومي در احياء و ابقاي زبان فارسي دخالت داشته است . صفاريان توجهشان به زبان فارسي بوده است ، آيا علت اين امر نوعي تعصب ايراني و ضد عربي بوده است يا چيز ديگر ؟ مستر فراي مي گويد : شايد دودمان صفاري كه تباري از مردم فرودست داشتند فارسي نوين را پيشرفت دادند . زيرا كه يعقوب ، پايه گذار آن ، عربي نمي دانست و بنا به روايتي خواهان آن بود كه شعر به زباني سروده شود كه وي دريابد . عليهذا علت توجه بيشتر صفاريان به زبان فارسي ، عامي و بيسواد بودن آنهاست . مستر فراي پس از آنكه به يك نهضت فارسي مخلوط به عربي در زمان سامانيان اشاره مي كند ، مي گويد : ادبيات نوين فارسي ( فارسي مخلوط با لغات عربي ) ناشي از شورش بر ضد اسلام يا عربي نبود ، مضمونهاي زرتشتي كه در شعر آمده است وابسته به شيوه راسخ زمان بوده و نبايد آن را نشانه ايمان مردم به آيين زرتشت دانست ، افسوس گذشته خوردن در آن روزگار بسيار رواج داشت به ويژه در ميان شاعراني كه روحي حساس داشتند اين اندوه گذشته معمول تر بود اما ديگر بازگشت به گذشته ناشدني بود . زبان فارسي نوين يكي از زبانهاي اسلامي همپايه عربي گشته بود . شك نيست كه اكنون اسلام از تكيه بر زبان عربي بي نياز گشته بود . ديگر اسلام داراي ملتهاي بسيار و فرهنگي جهاني گشته بود و ايران در گرداندن فرهنگ اسلامي نقشي بزرگ داشت . مستر فراي در صفحه 400 كتاب خود درباره ورود واژه هاي عربي به زبان فارسي و تأثيرات آن ، تحت " عنوان آغاز زندگي نوين ايران " چنين مي گويد : در برخي فرهنگها زبان بيشتر از دين يا جامعه در ادامه يافتن يا بر جاي ماندن آن فرهنگ اهميت دارد . اين اصل با فرهنگ ايران راست مي آيد ، زيرا كه بي شك در پيوستگي زبان فارسي ميانه ( فارسي عهد ساساني ) و فارسي نوين ( فارسي دوره اسلامي ) نمي توان ترديد روا داشت ، با اينهمه اين دو يكي نيستند . بزرگترين فرق ميان اين دو زبان راه يافتن بسياري از واژه هاي عربي است در فارسي نوين كه اين زبان را از نظر ادبيات نيرويي بخشيده و آنرا جهانگير كرده است و اين برتري را در زبان پهلوي نمي توان يافت . به راستي كه عربي فارسي نوين را توانگر ساخت و آن را تواناي پديد آوردن ادبياتي شكوفان به ويژه در تهيه شعر ساخت . چنانكه شعر فارسي در پايان قرون وسطي به اوج زيبايي و لطف رسيد . فارسي نوين راهي ديگر پيش گرفت كه قافله سالار آن گروهي مسلمانان ايراني بودند كه در ادبيات عرب دست داشتند و نيز به زبان مادري خويش بسيار دلبسته بودند . فارسي نوين كه با الفباي عربي نوشته مي شد در سده نهم ميلادي در مشرق ايران رونق گرفت و در بخارا پايتخت دودمان ساماني گل كرد " . در صفحه 402 راجع به استفاده شعر فارسي از عروض عربي چنين مي گويد : " در ساختن شعرهاي نوين فارسي روش كهن را با افاعيل عربي در آميختند و بحرهاي بسيار فراواني پديد آوردند شايد بهترين و كهن ترين نمونه اين " پيوند " ، شاهنامه فردوسي باشد كه به بحر متقارب ساخته شده است " .
مذهب تشيع
ايرانيان از قديم الايام كه اسلام اختيار كردند ، بيش از اقوام و ملل ديگر نسبت به خاندان نبوت علاقه و ارادت نشان دادند . بعضي از شرق شناسان خواسته اند اين علاقه ها و ارادتها را صادقانه ندانند ، بلكه نوعي عكس العمل زيركانه در مقابل اسلام ، و لااقل در مقابل اعراب ، براي احياي رسوم و آيين قديم ايراني معرفي نمايند . گفته اين افراد براي دو دسته بهانه خوبي شده است : يكي سنيان متعصب كه به اين وسيله شيعه را يك فرقه سياسي و غير مخلص نسبت به اسلام معرفي كنند و به اساس تشيع حمله برند ، چنانكه احمد امين مصري در كتاب " و فجر الاسلام " چنين كاري كرد و علامه فقيد شيخ محمد حسين كاشف الغطاء براي رد آن افترا كتاب " اصل الشيعة و اصولها " را نوشت . دسته ديگر ، به اصطلاح ناسيوناليستهاي ايراني هستند . اين دسته بر عكس دسته اول ، ايرانيان را تجليل مي كنند كه توانستند آيين كهن را زير پرده تشيع حفظ و نگهداري كنند . در كتاب " قانون و شخصيت " از انتشارات دانشگاه تهران تأليف دكتر پرويز صانعي ، صفحه 157 ، ضمن بحث در اينكه تدريس تاريخ در مدارس ما خشك و مرده و سطحي است و بايد زنده و اساسي و تحليلي باشد ، مي گويد : مثلا مسئله اختلاف فرق شيعه و سني اسلام به عنوان يك مطلب تاريخي به ما تعليم داده مي شد و مي گفتند كه ايرانيان كه طرفدار حضرت علي عليه السلام بودند به ايشان گرويدند و اختلاف اساسي بين شيعه و سني آن است كه ما حضرت علي را خليفه اول ميدانيم ، در حالي كه سنيان ايشان را خليفه چهارم مي شمارند . اين طرز تعريف و تشريح مسئله ، اختلاف بين سني و شيعه را كاملا صوري و غير مهم جلوه مي دهد ، به طوري كه خود اختلاف هم غير منطقي به نظر مي رسد . سالها بعد از ترك دبيرستان و ضمن مطالعه به اين مطلب برخورديم كه پيدايش فرقه شيعه از ابتكارات فكر ايراني و به خاطر حفظ استقلال ملي و شعائر باستاني او بوده است . از آن جهت كه امام حسين عليه السلام دختر آخرين پادشاه ايراني را به زني اختيار كرده بودند ، فرزند ايشان و سپس فرزندانشان از شاهزادگان و منسوب به سلسله هاي با عظمت ايراني شمرده شده به اين ترتيب دوام حكومت ايراني و شعائر و افتخارات او تأمين شده است ، و از آن به بعد كلمه " سيد " هم كه به اولاد ائمه اطلاق مي شد در واقع جانشين كلمه شاهزاده گشته است ( 1 ) . ماهيت و اهميت اين ابتكار فكر و عاطفه ايراني كه براي حفظ " مليت " او صورت گرفته با مطالعه بيشتري در مذهب قديم ايران ، يعني دين زردشتي و آداب و رسوم و سنتي كه از آن دين وارد رشته شيعه دين1. نويسنده در پاورقي اين رباعي را به تناسب ذكر مي كند :بشكست عمر پشت هژبران عجم را بر باد فنا داد رگ و ريشه جم را اين عربده بر غصب خلافت ز علي نيست با آل عمر كينه قديم است عجم را اسلام شده بهتر معلوم گشته و رابطه فرقه شيعه با تاريخ باستان ايران و همينطور دوره فعلي حيات ما روشن مي شود ، يعني درك مي كنيم كه چطور بعضي عقايد و سنن ايران باستان از طريق مذهب شيعه براي ما حفظ شده است .