زبان فارسي - خدمات متقابل اسلام و ایران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدمات متقابل اسلام و ایران - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
ايرانيان كه شما براي اسلام با آنان مي جنگيد با شما بجنگند تا شما را مسلمان كنند " . دو جريان در ايران پيش آمده و سبب شده است كه عده اي دانسته يا ندانسته مغالطه كنند و آنها را نوعي مقاومت و عكس العمل مخالف از طرف ايرانيان در مقابل اسلام و لااقل در مقابل اعراب قلمداد كنند : احياي زبان فارسي و ديگر مذهب تشيع ، از اينرو لازم است ما درباره اين دو پديده كه يكي به زبان رسمي ما مربوط است و ديگري به مذهب رسمي ما ، تا آنجا كه با اين مسئله ارتباط دارد بحث و تحقيق نمائيم .

زبان فارسي

يكي از مسائلي كه بهانه قرار داده شده تا آيين مسلماني را بر ايرانيان تحميلي نشان دهند اين است كه مي گويند : ايرانيان در طول اين تاريخ زبان خود را حفظ كردند و آنرا در زبان عربي محو و نابود نساختند . شگفتا ! مگر پذيرفتن اسلام مستلزم اين است كه اهل يك زبان ، زبان خود را كنار بگذارند و به عربي سخن گويند ؟ شما در كجاي قرآن يا روايات و قوانين اسلام چنين چيزي را مي توانيد پيدا كنيد ؟ اصولا در مذهب اسلام كه آئين همگاني است مسئله زبان مطرح نيست .

ايرانيان هرگز در مخيله شان خطور نمي كرد كه تكلم و احياي زبان فارسي مخالف اصول اسلام است ، و نبايد هم خطور مي كرد . اگر احياي زبان فارسي به خاطر مبارزه با اسلام بود چرا همين ايرانيان اين قدر در احياي لغت عربي ، قواعد زبان عربي ، صرف و نحو عربي ، معاني و بيان بديع و فصاحت و بلاغت زبان عربي كوشش كردند و جديت نمودند ؟ هرگز اعراب به قدر ايرانيان به زبان عربي خدمت نكرده اند .

اگر احياء زبان فارسي به خاطر مبارزه با اسلام يا عرب يا زبان عربي مي بود مردم ايران به جاي اين همه كتاب لغت و دستور زبان و قواعد فصاحت و بلاغت براي زبان عربي ، كتابهاي لغت و دستور زبان و قواعد بلاغت براي زبان فارسي مي نوشتند ، و يا لااقل از ترويج و تأييد و اشاعه زبان عربي خودداري مي كردند . ايرانيان نه توجه شان به زبان فارسي به عنوان ضديت با اسلام يا عرب بود و نه زبان عربي را زبان بيگانه مي دانستند ، آنها زبان عربي را زبان اسلام مي دانستند نه زبان قوم عرب ، و چون اسلام را متعلق به همه مي دانستند زبان عربي را نيز متعلق به خود و همه مسلمانان مي دانستند . حقيقت اينست كه اگر زبانهاي ديگر از قبيل فارسي ، تركي ، انگليسي ، فرانسوي ، آلماني زبان يك قوم و ملت است زبان عربي تنها زبان يك كتاب است . مثلا زبان فارسي زباني است كه تعلق دارد به يك قوم و يك ملت ، افرادي بيشمار در حيات و بقاي آن سهيم بوده اند .

هر يك از آنها به تنهايي اگر نبودند ، باز زبان فارسي در جهان بود . زبان فارسي زبان هيچكس و هيچ كتاب به تنهايي نيست نه زبان فردوسي است و نه زبان رودكي و نه نظامي و نه سعدي و نه مولوي و نه حافظ و نه هيچ كس ديگر ، زبان همه است ولي زبان عربي فقط زبان يك كتاب است به نام قرآن . قرآن تنها نگهدارنده و حافظ و عامل حيات و بقاي اين زبان است . تمام آثاري كه به اين زبان به وجود آمده در پرتو قرآن و به خاطر قرآن بوده است علوم دستوري كه براي اين زبان به وجود آمده به خاطر قرآن بوده است . كساني كه به اين زبان خدمت كرده اند و كتاب نوشته اند به خاطر قرآن بوده است ، كتابهاي فلسفي . عرفاني ، تاريخي ، طبي ، رياضي ، حقوقي و غيره كه به اين زبان ترجمه يا تأليف شده فقط به خاطر قرآن است . پس حقا زبان عربي زبان يك كتاب است نه زبان يك قوم و يك ملت ، اگر افراد برجسته اي براي اين زبان احترام بيشتري از زبان مادري خود قائل بودند از اين جهت بود كه اين زبان را متعلق به يك قوم معين نمي دانستند بلكه آنرا زبان آيين خود مي دانستند و لهذا اين كار را توهين به ملت و مليت خود نمي شمردند . احساس افراد ملل غير عرب اين بود كه زبان عربي زبان دين است و زبان مادري آنها زبان ملت . مولوي پس از چند شعر معروف خود در مثنوي كه به عربي سروده است :

اقتلوني اقتلوني يا ثقات ان في قتلي حيوش في حيوش مي گويد :

پارسي گو گر چه تازي خوشتر است عشق را خود صد زبان ديگر است مولوي در اين شعر زبان عربي را بر زبان فارسي كه زبان مادري اوست ترجيح مي دهد ، به اين دليل كه زبان عربي زبان دين است . سعدي در باب پنجم گلستان حكايتي به صورت محاوره با يك جوان كاشغري كه مقدمه نحو زمخشري مي خوانده است ساخته است .

در آن حكايت از زبان فارسي و عربي چنان ياد مي كند كه زبان فارسي زبان مردم عوام است و زبان عربي زبان اهل فضل و دانش . حافظ در غزل معروف خود مي گويد : اگر چه عرض هنر پيش ياربي ادبي است زبان خموش ولكن دهان پر از عربي است از قراري كه مرحوم قزويني در بيست مقاله نوشته است ، يكي از عنكبوتان گرفتار تارهاي حماقت كه از بركت نقشه هاي استعماري فعلا كم نيستند هميشه از حافظ گله مند بوده است كه چرا در اين شعر زبان عربي را هنر دانسته است ؟ !

اسلام چنانكه پيش از اين گفتيم به ملت يا قوم و دسته مخصوصي توجه ندارد كه بخواهد زبان آنها را رسمي بشناسد و زبان قوم ديگر را از رسميت بيندازد . زيد بن ثابت به نقل مسعودي در التنبيه و الاشراف به دستور پيغمبر اكرم زبانهاي فارسي ، رومي ، قبطي ، حبشي را از افرادي كه در مدينه بودند و يكي از اين زبانها را مي دانستند آموخته بود و سمت مترجمي رسول اكرم را داشت در تواريخ نقل شده است كه حضرت امير عليه السلام گاهي به فارسي تكلم مي كرده اند . به طور كلي آيين و قانوني كه متعلق به همه افراد بشر است نمي تواند روي زبان مخصوصي تكيه كند ، بلكه هر ملتي با خط و زبان خود كه خواه ناخواه مظهر يك نوع فكر و ذوق و سليقه است مي تواند بدون هيچ مانع و رادعي از آن پيروي كند . بنابراين اگر مي بينيد ايرانيان پس از قبول اسلام باز به زبان فارسي تكلم كردند ، هيچ جاي تعجب و شگفتي نيست و به تعبير ديگر اين دو به يكديگر ربطي ندارد كه مغرضان ، آنرا نشانه عدم تمايل ايرانيان به اسلام بدانند . اصولا تنوع زبان علاوه بر اينكه مانع پذيرش اسلام نيست وسيله اي براي پيشرفت بيشتر اين دين هم محسوب مي شود چه هر زباني مي تواند به وسيله زيبائيهاي مخصوص خود و قدرت مخصوص خود خدمت جداگانه اي به اسلام بنمايد . يكي از موفقيتهاي اسلام اينست كه ملل مختلف با زبانها و فرهنگهاي گوناگون آنرا پذيرفته اند و هر يك به سهم خود و با ذوق و فرهنگ و زبان مخصوص خود ، خدماتي كرده اند . اگر زبان فارسي از ميان رفته بود ما امروز آثار گرانبها و شاهكارهاي اسلامي ارزنده اي همچون " مثنوي " و " گلستان " و ديوان " حافظ " و " نظامي " و صدها اثر زيباي ديگر كه در سراسر آنها مفاهيم اسلامي و قرآني موج مي زند و پيوند اسلام را با زبان فارسي جاويد ساخته اند نداشتيم .

چه خوب بود كه چند زبان ديگر همچون زبان فارسي در ميان مسلمين وجود داشت كه هر يك مي توانستند با استعداد مخصوص خود به اسلام خدمت جداگانه اي بنمايند . اين اولا . ثانيا ، زبان فارسي را چه كساني و چه عواملي زنده نگاه داشتند ؟ آيا واقعا ايرانيها خودشان زبان فارسي را احيا كردند يا عناصر غير ايراني در اين كار بيش از ايرانيها دخالت داشتند ؟ و آيا حس مليت ايراني عامل اين كار بود يا يك سلسله عوامل سياسي كه ربطي به مليت ايراني نداشت ؟ طبق شواهد تاريخي ، بني عباس كه از ريشه عرب و عرب نژاد بودند از خود ايرانيها بيشتر زبان فارسي را ترويج مي كردند و اين بدان جهت بود كه آنها براي مبارزه با بني اميه كه سياست شان عربي بود و بر اساس تفوق عرب بر غير عرب ، سياست ضد عربي پيشه كردند ، و به همين دليل است كه اعراب ناسيوناليست و عنصر پرست امروز ، بني اميه را مورد تجليل قرار مي دهند و از بني العباس كم و بيش انتقاد مي كنند .

بني العباس به خاطر مبارزه با بني اميه كه اساس سياستشان قوميت و نژاد و عنصر پرستي عربي بود با عربيت و هر چه موجب تفوق عرب بر غير عرب بود مبارزه مي كردند ، عنصر غير عرب را تقويت مي كردند و اموري را كه سبب مي شد كمتر غير عرب تحت تاثير عرب قرار بگيرند نيز تقويت مي كردند و به همين جهت به ترويج زبان فارسي پرداختند و حتي با زبان عربي مبارزه كردند . ابراهيم امام كه پايه گذار سلسله بني عباس است به ابو مسلم خراساني نوشت : " كاري بكن كه يكنفر در ايران به عربي صحبت نكند و هر كس را كه ديدي به عربي سخن مي گويد بكش " ( 1 ) . مسترفراي ، در صفحه 387 كتاب خود مي گويد :

1. نقل از خطط مقريزي .

/ 247