ناراضي بودن مردم - خدمات متقابل اسلام و ایران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خدمات متقابل اسلام و ایران - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
نشيني مي كردند اين جمعيت در ميان مردم ايران گم مي شدند ، ولي با اين همه چنانكه گفتيم حكومت ساساني به دست همين عده براي هميشه محو و نابود شد. پس علت اساسي شكست ايران را در جاي ديگري بايد جستجو كنيم .

ناراضي بودن مردم

حقيقت اين است كه مهمترين عامل شكست حكومت ساساني را بايد ناراضي بودن ايرانيان از وضع دولت و آيين و رسوم اجحاف آميز آن زمان دانست . اين نكته از نظر مورخين شرقي و غربي مسلم است كه رژيم حكومت و اوضاع اجتماعي و ديني آن روز بقدري فاسد و خراب بود كه تقريبا همه مردم از آن ناراضي بودند . اين نارضايي ناشي از جريانهاي چند سال اخير بعد از خسرو پرويز نبود زيرا اگر روح مردمي به اساس يك رژيم يا يك آيين خوشبين باشد نارضايي موقت سبب نمي شود كه هنگامي كه دشمن مشترك رو مي آورد آن مردم نجنگند ، بر عكس اگر روح ملي زنده باشد هر چند اوضاع ظاهر خراب باشد ، در اينگونه مواقع ملت خود را جمع و جور مي كند اختلافات داخلي را كنار مي گذارد ، و يكدست به دفع دشمن مشترك مي پردازد ، همچنانكه نظير آنرا در تاريخ زياد ديده ايم . معمولا هجوم دشمن سبب اتحاد بيشتر و از ميان رفتن اختلافات داخلي مي شود ، اما اين به شرطي است كه يك روح زنده در آن مملكت كه از مذهب يا حكومت آنان سرچشمه بگيرد وجود داشته باشد . در عصر خودمان مي بينيم كه اعراب با آنهمه اختلافات و تفرقه ها كه در ميانشان هست و استعمار هم آن را دامن مي زند ، وجود دشمن مشترك يعني اسرائيل عامل وحدت آنها شده است . قواي آنان را تدريجا جمع و جور مي كند ، شعور آنها را يكدست مي كند ، اين خود دليل است كه يك روح زنده در اين ملت وجود دارد . اجتماع آنروز ايران يك اجتماع طبقاتي عجيبي بود با همه عوارض و آثاري كه در اينگونه اجتماعات هست ، تا آنجا كه حتي آتشكده هاي طبقات مختلف با هم فرق داشت ، فرض كنيد كه ميان ما مساجد اغنيا از مساجد فقرا جدا باشد چه روحي در مردم بيدار مي شود ؟ ! طبقات بسته بود ، هيچكس حق نداشت از طبقه اي وارد طبقه ديگر بشود ، كيش و قانون آنروز هرگز اجازه نمي داد كه يك كفش دوز و يا كارگر بتواند با سواد بشود ، تعليم و تعلم تنها در انحصار اعيان زادگان و موبد زادگان بود . دين زرتشت در اصل هر چه بود ، به قدري در دست موبدها فاسد شده بود كه ملت باهوش ايران هيچگاه نمي توانست از روي صميم قلب به آن عقيده داشته باشد و حتي آنچنانكه محققين گفته اند اگر هم اسلام در آنوقت به ايران نيامده بود مسيحيت تدريجا ايران را مسخر مي كرد و زرتشتي گري را از ميان مي برد . روشنفكران و باسوادان آن روز ايران ، و همچنين مراكز علمي و فرهنگي ايران آنروز را مسيحيان تشكيل مي داده اند نه زردشتيان . زردشتيان آنچنان دچار غرور و تعصبهاي خشك و سنتهاي غلط بودند كه نمي توانستند درباره علم و فرهنگ و عدالت و آزادي بينديشند . و در واقع مسيحيت بيش از زردشتي گري از ورود اسلام به ايران زيان ديد ، زيرا زمينه بسيار مناسبي را از دست داد . بي علاقگي مردم ايران نسبت به حكومت و دستگاه ديني و روحانيتشان ، سبب مي شد كه سربازان آنها در جنگها باميل و رغبت عليه مسلمانان نجنگند و حتي در بسياري از موارد به آنها كمك كنند ( 1 ) .

1.مرحوم محمد قزويني در بيست مقاله آورده است كه : " ايرانيان خائن و عرب ماب آنوقت از اولياء امور و حكام ولايات و مرزبانان اطراف ادوارد براون ، در جلد اول تاريخ ادبيات ايران ، صفحه 299 مي گويد : اين مسئله ( آيا اسلام به زور به ايران تحميل شده يا ايرانيان به رغبت اسلام را پذيرفته اند ) را پرفسور آرنولد استاد دارالفنون عليگره در كتاب نفيس خود درباره تعليمات اسلام به وجه بسيار خوبي ثابت نموده است .

/ 247