اسرار غدیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرار غدیر - نسخه متنی

محمدباقر انصاری زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اتمام حجت اميرالمؤمنين با غدير


1. هفت روز پس از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اميرالمؤمنين عليه السلام به مسجد آمدند و خطاب به مردم ضمن سخنانى فرمودند: 'پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به حجة الوداع رفت و سپس به غدير خم آمد و در آنجا شبيه منبرى براى او ساخته شد و بر فراز آن رفت و بازوى مرا گرفت و بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بغلش ديده شد و در آن مجلس با صداى بلند فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...' خداوند در آن روز اين آيه را نازل كرد: 'الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ ديناً'. [ اثبات الهداة: ج 2 ص 18 ح 72. ]

2. ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن به خانه ى اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند و پس از صحبتهايى بيرون آمدند. حضرت بلافاصله به مسجد آمد و ضمن مطالبى فرمود: 'ابوبكر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند!... من صاحب روز غديرم...'. [ بحارالانوار: ج 28 ص 248. ]

3. بار اول كه اميرالمؤمنين عليه السلام را به اجبار براى بيعت آوردند و حضرت امتناع كرد، در آنجا فرمود: '... گمان ندارم پيامبر صلى الله عليه وآله در روز غدير خم براى احدى حجتى و براى گوينده اى سخنى باقى گذاشته باشد. قسم مى دهم كسانى را كه از پيامبر صلى الله عليه وآله در روز غدير 'من كنت مولاه فعلى مولاه...' را شنيدند كه برخيزند و شهادت دهند'. دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و به ماجراى غدير شهادت دادند و ساير مردم هم در اين باره مطالبى گفتند، به طورى كه عمر از ترس مجلس را تعطيل كرد!! [ بحارالانوار: ج 28 ص 186. اثبات الهداة: ج 2 ص 115. ]

4. بار دوم كه حضرت را طناب برگردن و شمشير بالاى سر به اجبار براى بيعت آوردند، عمر گفت: بيعت كن و گرنه تو را مى كشيم. حضرت فرمود: 'اى مسلمانان، اى مهاجران و انصار، شما را به خدا قسم مى دهم آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديد كه در روز غدير خم چه مى فرمود...'؟ همه تصديق كردند و گفتند: آرى به خدا قسم. [ بحارالانوار: ج 28 ص 273. ]

5. پس از غصب خلافت و خانه نشينى اميرالمؤمنين عليه السلام، آن حضرت دائما با غاصبان با ترشرويى روبرو مى شد و انزجار خود را نشان مى داد. ابوبكر براى خاتمه دادن به اين مشكل غفلتا نزد حضرت آمد و خواست تا در خلوت گفتگو كنند. در آن مجلس حضرت به ابوبكر فرمود: 'تو را به خدا قسم مى دهم آيا من صاحب اختيار تو و هر مسلمانى طبق فرموده ى پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير هستم يا تو'؟ ابوبكر گفت: البته تو هستى! [ بحارالانوار: ج 29 ص 3 تا 18. ]

6. ابوبكر ادعا كرد كه در غدير، پيامبر على را صاحب اختيار ما قرارداد ولى خليفه ى ما قرار نداد. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اگر پيامبر صلى الله عليه وآله خودش به تو بگويد مى پذيرى؟ گفت: آرى. اميرالمؤمنين عليه السلام در مسجد قبا پيامبر صلى الله عليه و آله را نشان ابوبكر دادند، و حضرت به او فرمودند: على وصى و خليفه ى من است. [ بحارالانوار: ج 41 ص 228. ]

7. روزى ابوبكر به اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت سزاوارترى آن را به تو مى سپارم!!! حضرت فرمود: اى ابوبكر، مطمئن تر از پيامبر سراغ دارى؟! آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و عده اى از همراهيانت بيعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از حجةالوداع بود. [ بحارالانوار: ج 29 ص 37 -35. ]

8. وقتى نماينده ى ابوبكر- كه پس از غصب فدك به آنجا فرستاده بود- به دست اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام كشته شد، ابوبكر خالد را با لشكرى به منطقه فرستاد. وقتى با اميرالمؤمنين عليه السلام رو به رو شدند حضرت با اشاره ى ذوالفقار، خالد را از اسب به زير انداخت و به او فرمود: '... آيا روز غدير براى تو قانع كننده نبود كه اكنون چنين تصميمى گرفته اى'؟! [ بحارالانوار: ج 29 ص 62 -46. ]

9. پس از قضيه ى فوق حضرت به مدينه بازگشتند و مطالبى بين حضرت با ابوبكر رد و بدل شد. آنگاه حضرت خطاب به عمويشان عباس فرمودند: '... اكنون كه روز غدير براى اينان قانع كننده نيست به حال خود واگذارشان. بگذار آنچه مى توانند ما را ضعيف نمايند كه خداوند مولاى ماست و او بهترين حكم كننده است'. [ بحارالانوار: ج 29 ص 62 -46. ]

/ 238