اشعار اسماعيل نورى علاء
در ادبيات فارسى قطعه هاى زيبايى در باره ى غدير بر قلم نثر نويسان زِبردست جارى شده است كه ذيلاً دو نمونه تقديم مى شود:
...
در غدير گويا محمد صلى اللَّه عليه و آله مى انديشد: بدون على عليه السلام چگونه خواهد رفت؟
و على عليه السلام مى انديشد: بدون محمدصلى اللَّه عليه و آله چگونه خواهد ماند؟
و مردم بين همين رفتن و ماندن است كه به ابهامى شگفت گرفتار آمده اند:
اين همان محمد صلى اللَّه عليه و آله است كه مى ماند، اگر با على بيعت مى كرديم؛
و اين حتى على عليه السلام است كه مى رود، اگر بيعت را شكستيم!!
توده ى مردم به چگونگى بيعت مى انديشند و سران توطئه به شكستن بيعت...!!؟
آرى... خم!
شربدار ولايت
غدير حادثات
و ميان منزل افشاى رازهاست.
بنگريدش
كه بر اوج دست و بازو
در چنگ چنگالى از نور
ايستاده است
- به ابرها نزديكتر تا به ما-
و نگاه نمى كند
نه در چشمان مشتاق
نه در ديدگان دريده از حسد.
به اين ترانه گوش كنيد
كه در هفت آسمان مى طپد:
'هر كه مرا مولاى خويش بداند اينكه فرا چنگ من ايستاده مولاى اوست'.
آرى
امروز همه چيز كامل است
معيارى به دنيا آمده
كه در سايه اش
نيك و بد از هم مشخصند.