خـشـكـى و خـشـونـت صـحـرا، كـمـى بـاران و بـارانـهـاى سـيـل آساى ويرانگر در برخى از فصول سال جز اندكى از تمدن را در شهرهاى مكه ، يثرب ، طـائف و آبـاديـهـاى وادى القـرى بـاقـى نـگـذاشـتـه بـود.^(93) در ايـن سرزمين غلبه با صـحـرانـشـينى و پرورش دام ، بويژه شتر بود، اما عبور راه بازرگانى هندوستان به مصر و سـوريـه سـبـب شـده بـود كـه يكى از اسباب عمده تمدن يعنى تجارت در اين ناحيه به خوبى فراهم باشد.سـاكـنـان ايـن نـاحـيـه را بـدويـهـا (صـحرانشينان ) تشكيل مى دادند. زندگى بدوى ويژگيهاى مخصوص به خود داشت . بدوى نمى توانست در يك نقطه ساكن شود، بلكه مجبور بود در طلب مـعـاش از نـقـطـه اى بـه نـقـطه ديگر كوچ كند. او بايد شجاع و نيرومند باشد تا در صحرا و بيابان زندگى كند و در مقابل درندگان و دشمنان از خود دفاع كند.^(94) بـا ايـن وجـود، صـحـرا محيط بسيار مناسبى براى پرورش دو حيوان يكى مقاوم و ديگرى تندرو يـعـنى شتر و اسب بود. اين دو حيوان هم براى زندگى بدوى مناسبند و هم در امر جنگ و تجارت كـار بـرد بـسـيـار وسيعى دارند. از اين رو تربيت اين دو حيوان و بويژه حفظ اصالت اسبها از اهميت ويژه اى برخوردار بود و نظام ويژه اى داشت .^(95) عـلاوه بـر مـكـه كـه پـايـگـاه دينى و تجارى آن روز جزيرة العرب محسوب مى شد، آثار ديگر تـمـدن يعنى مراكز ادبى كه شاعران در آنجا اشعارشان را به جامعه ادبى عرضه مى كردند، در اين ناحيه از عربستان واقع بود.^(96) نـكـتـه جـالب در زنـدگـى بـدويها اين است كه هر چند آنان از تمدن بهره چندانى نداشتند و در بـيـابـانـهـاى بـى آب و عـلف از نقطه اى به نقطه ديگر كوچ مى كردند واوج سختى معيشت در زنـدگـى آنـان مـشاهده مى شود، ليكن به تمدن و آثار آن مانند شهر نشينى به ديده حقارت مى نگريستند.گوستاولوبون دراين باره مى نويسد:(( عـربـهـاى بـدوى بـه دولتهاى متمدن و تشكيلات منظم شهريها به نظر حقارت مى نگرند و زنـدگـى صـحـرا و بـيـابـان را بـه سـازمـانـهـاى مـنـظم شهرى ترجيح مى دهند و اين مهم هم از خـصـايـص مـوروثى آنها بوده ... و چنان در اين عقيده و نظريه پر و پا قرص و محكم هستند كه هـيـچ منطقى در برابر آن مؤ ثر نيست ، از اين رو در سوريه تا كنون حاضر نشده اند زمينهايى را كه براى سكونت در شهر به آنها واگذار شده بپذيرند. اين عربهاى صحرانشين كه رويه زنـدگى خود مختارى و اعيان منشى آنها هر جهانگردى را شيفته خود ساخته از تمام نعمتهايى كه تـمـدن كـنـونـى آورده ، خـود را بـى نياز دانسته و در بى نيازى باتمام امراى عالم مانند امراى قرون وسطى لاف همسرى مى زنند.))^(97)
عصر جاهليّت از ديدگاه اميرمؤ منان على (ع )
امـيـرمـؤ مـنـان عـلى عليه السلام شيواترين بيان را درباره سطح فرهنگ و وضع زندگى مردم روزگـار جـاهـليـت دارد. آن حضرت كه خود از نزديك شاهد زندگى مردم بوده ، سيماى روزگار جاهليت را ضمن خطبه اى ترسيم كرده است .هـمـانـا خـدا مـحـمـد ـ درود خـداونـد بر او و خاندانش باد ـ را برانگيخت ، تا مردمان رابترساند و فرمان خدا را چنان كه بايد برساند. آن هنگام شما اى مردم عرب ، بدترين آيين را برگزيده ، در بـدتـريـن سـراى خـزيـده بـوديـد. در مـيـان سـنـگـسـتـانـهـاى نـاهـمـوار و مـارهـاى زهـر دار مـنزل گرفته بوديد، آب تيره مى نوشيديد و خوراكى گلو آزار مى خورديد و خون يكديگر را مـى ريختيد و از خويشاوندان مى بريديد، بتها در ميان شما بر پا و سرتا پايتان گناه آلوده بود.^(98)