غـارتـگـرى يكى از صفات عرب جاهلى بود كه بيشتر درميان صحرانشينان رواج داشت . آنها كه در تنگى معيشت و كمبود آب و چراگاه به سر مى بردند و به منظور دستيابى به مراتع جديد و آبـاد بـه زور مـتـوسـل مـى شدند. بطور معمول قبايل زورمند، حق ضعيفان را مى خوردند و بر آنـان ستم روا مى داشتند. مخالفان خود را به غفلت و هجوم ناگهانى از پاى در مى آوردند و در ايـن راه بـه هيچ قاعده و قانونى پايبند نبودند.^(205) نتيجه اين كار فتنه وآشوب دايم بـود. وجـود روحـيه غارتگرى و كينه جويى درميان عربها چنان شديد بود كه حتى به مقدسات خـودشـان هـم احـتـرام نـمـى گـذاشـتند. چندين جنگ درميان عربها درماههاى حرام در گرفت كه به جـنـگـهاى فجار مشهور است . ستم بر ضعيفان در شهر مكه موجب شد كه چند تن از افراد بانفوذ مـكـّه پـيمان معروف ((حلف الفضول )) را بستند و بر اساس آن متعهد شدند كه حق هر مظلومى را از ظالمش بستانند. رسول خدا نيز در اين پيمان شركت داشت .^(206) نـكـتـه شـايـان ذكـر دربـاره اخـلاق عـرب جـاهـلى اين است كه خصلتهاى پسنديده عرب تنها به اقـتـضـاى زنـدگـى صـحـرانـشـيـنـى وتـنـگـى مـعـيـشـت او بـود، نـه بـه دليـل ارزشـهـاى والاى انـسـانـى . اگـر عـرب شجاع نبود، نمى توانست از خود دفاع كند، اگر مـيـهمان نواز نبود حركت در صحرا با توشه و آذوقه ميسر نبود، اگر به عهد خود وفادار نبود ضـمـانـت اجـرايـى دركـارش وجـود نـداشـت ، امـّا اسـلام به اين خصلتها جهت بخشيد و آنها را در راستاى اهداف الهى و دينى و ارزشهاى والاى انسانى به كار گرفت .^(207) در پايان سخنى از امير مؤ منان (ع ) را نقل مى كنيم كه ويژگيهاى عصر جاهليت در آن آمده و نقش و جايگاه اسلام نيز ذكر شده است .(( وگـواهـى مـى دهـم كـه محمّد صلى الله عليه و آله بنده او و پيامبر اوست ، او را بفرستاد با ديـنى آشكار، ونشانه هايى پديدار، و قرآنى نوشته درعلم پروردگار كه نورى است درخشان و چراغى است فروزان ، و دستورهايش روشن و عيان ، تا گرد دو دلى از دلها بزدايد، و با حجت و دليـل مـلزم فـرمـايـد. نشانه هايش را ببينند و با آن نستيزند، و بترسند و از گناه بپرهيزند. واين هنگامى بود كه مردم به بلاها گرفتار بودند، و رشته دين سست و نااستوار، و پايه هاى ايمان ناپايدار. اوهام با حقيقت به هم آميخته ، همه كارها درهم آميخته . بُرونْشوكار دشوار، درآمد ـ نـگـاهـش نـاپـايـدار، چـراغ هـدايـت بـى نـور، ديـده حـقـيقت بينى كور، همگى به خدا نافرمان ، فـرمانبر و يار شيطان ، از ايمان روگردان .پايه هاى دين و يران ، شريعت بى نام و نشان ، راهـهـايـش پـوشـيـده و نـاآبـادان . ديو را فمران بردند، و به راه او رفتند و چون گله كه پى آبـشـخـور رود، پـى او گـرفـتـنـد. تـخـم دوسـتـى اش در دل كـاشـتـنـد. و بـيـرق او بـرافـراشـتـنـد درحـالى كه چون شترى مست آنان را پى مى سپرد، و پايمال مى كرد و ناخن تيز بدانها در مى آورد و آنان دچار موج فتنه سرگردان بودند. درمانده و نادان فريفته مكر شيطان . درخانه امن كردگار با ساكنانى تبهكار وبدكردار، خوابشان شب بـيـدارى ، سـرمـه ديـده شـان اشـك جـارى ، در سـرزمـيـنـى كـه عـالم آن دم از گـفـت بـسـتـه ، وجاهل به عزّت در صدر نشسته .))^(208)
علل گسترش اسلام
مقـدمـه
آيـيـن مقدّس اسلام كه از مكّه ظهور كرد در اندك زمانى به دورترين نقاط جهان راه يافت و قلمرو پـهـنـاورى از كـره زمـيـن را زيـر نـفـوذ و پـرچـم خـود قـرار داد و تحوّل عميق و همه جانبه در نژادهاى مختلف و مليّتهاى گوناگون ايجاد كرد.بـدون شـك ، رشـد سـريـع و گـسـتـرش بـيـمـانـنـد اسـلام در ايـن مـقـطـع و پـيـدايـش ايـن تحول اساسى در درون انسانها معلول عوامل مختلفى بود كه برخى از آنها مربوط مى شود به مـاهـيـّت ديـن