شـهـر مـديـنـه كـه قـبـل از هـجـرت رسـول خـدا(ص ) يـثـرب نـام داشـت ، مـحـل سـكـونـت دو قـبـيـله اوس و خـزرج و نـيـز تـعـدادى از قبايل يهود بود كه از روم بدانجا كوچ كرده بودند. اوس و خزرج دو قبيله بزرگ و بت پرست ايـن شـهـر بـودنـد كـه سـاليـان درازى مـيـان خـود دچـار اخـتـلاف شـده ، بـا يكديگر زد و خورد داشـتـنـد؛^(48) چـنـان كـه يـكـى از انـگـيـزه هـاى دعـوت رسـول خـدا(ص ) بـه آن شـهـر وجـود هـمـيـن اخـتـلافـات و امـيـد رفـع آنـهـا بـه دست آن حضرت بود.^(49) بـنـابـرايـن ، اخـتـلاف ميان عربهاى بت پرست با يهوديان از يكسو و اختلاف خودشان با هم از سـوى ديگر، مانع ايجاد يك حاكميت واحد در آن شهر كوچك بود. تنها پيش از هجرت پيامبر(ص ) بـه ايـن شهر، مردم يثرب درباره رياست فردى به نام عبدالله اُبَىّ به توافق رسيده بودند كه آن هم با آمدن پيامبر خدا به مدينه منتفى شد.^(50) چـنـانـكـه ديـديـم در شـمـال شبه جزيره عربستان نه سابقه حكومت فراگيرى وجود داشت و نه زمينه آن ؛ سرزمينى بود وسيع با قبايلى پراكنده ، بى هيچ مقدمه لازم براى يك تمدن نيرومند و جهان مشمول .براستى اسلام براى آن قوم مايه وحدتى متعالى را پديد آورد و آن ايمان به خدا و روز جزا و رسـالت رسـول خـدا بـود و تعصبهاى قبيله اى و خونى را از ميان برداشت و تعصّبات قومى و قـبـيـله اى را بـرافـكند و ميان مسلمانان از همه قبائل و نژادها و رنگها برادرى و برابرى پديد آورد؛ از اين رو حكومت واحد اسلامى بر همه مسلمانان اعم از عرب و عجم و به صورت فراگير و گسترده پديدار شد.اسـلام تمام دستاويزهاى عرب را پاره كرد و فرمان داد تا جملگى به ريسمان الهى چنگ زنند؛ عوامل تفرقه افكن را دور ريخت و ايمانى وحدت آفرين جايگزين آن ساخت و امر فرمود:((وَاْعتَصِموُا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعا وَ لا تَفَرَّقوُا))^(51) همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد.اسـلام حـاكميت را از آن خداوند دانسته ، مؤ منان را موظف ساخت كه تنها از خدا و پيامبر خدا(ص ) و حاكمان الهى اطاعت كنند.قرآن كريم مى فرمايد:((يا اَيُّهَاالَّذِينَ آمَنوُا اَطيعوُاللّه وَ اَطيِعوُاالرَّسوُلَ وَ اوُلِى الاَْمْرِمِنْكُمْ))^(52) اى مؤ منان از خدا و پيامبر و ولى امر خود اطاعت كنيد.