پـيـشينه پيامبر(ص ) درميان مردم نيكو و درخشان بود، و در حدى از درستكارى و صداقت بود كه كـسـى حـتـى مـخالفان و معاندان در صداقت آن حضرت ترديد نداشتند. مى دانيم كه مشركان مكه انـواع تـهـمـتـهـا را بـه آن حـضـرت زدنـد و نـسـبـتـهـاى نـارواى زيـادى بـه ايـشـان دادنـد، مـثل شاعر، ساحر و كاهن ، اما هرگز به آن حضرت نسبت خائن ندادند، چون در صداقت وامانتدارى او شك نداشتند.در تـاريـخ آمده است كه پس از هجرت رسول خدا(ص ) به يثرب ، حضرت على عليه السلام در مـكه ماند تا امانتهايى را كه از مردم نزد پيامبر(ص ) بود، پس دهد^(232) و بدون شك ، ايـن امـانـتـهـا تـنـهـا از آن مـومـنـان نـبـوده اسـت چـرا كـه عده اى از آنها در حبشه بودند و بقيه يا قـبـل از پـيـامـبـر(ص ) بـه يثرب رفته بودند يا قصد داشتند كه بروند.^(233) اين امر نـشـان مـى دهـد كـه مـردم مـكـه بـا وجـود آنـكـه بـه پـيـامـبـرى رسول خدا(ص ) اعتقادى نداشتند، به راستگويى و صداقت آن حضرت ايمان داشتند.خـطـا و انـحـراف بـزرگ مـردم روزگـار جـاهـليـت ، شـرك و بـت پـرسـتـى بـود. رسـول خـدا(ص ) بـا آنـكـه چهل سال عمر شريف خود را در آن محيط به سر برد، يك بار هم آن خطا را مرتكب نشد، و گرنه بطورمسلّم مشركان ـ درهنگام دعوت به توحيد ـ زبان به اعتراض مى گشودند كه چطور شد تا ديروز بتها قابل ستايش بودند و امروز بايد نابود شوند.
عرب بودن پيامبر (ص )
سـرزمـيـن حـجـاز تـا زمـان ظـهـور اسـلام تـحـت نـفـوذ قـدرتـهـاى بـيـگـانـه مـثـل ايران و روم قرار نگرفت ، چرا كه كنترل مردمى كه در صحراهاى گرم و سوزان با نهايت سـخـتـى ، روزگـار مـى گـذرانـدنـد امـرى بـس دشوار بود. در نتيجه زبان و نژاد اين سرزمين خالص ماند و عرب نيز به آن مى باليد، چنان كه غير عرب را عجم مى ناميد و بر خلوص نژاد خود اصرار مى ورزيد. پيداست كه در چنين محيطى ، پيامبرى جز از خود مردم كوچكترين توفيقى نمى توانست داشته باشد؛ و به اتهام بيگانه بودن طرد مى شد.قرآن كريم درباره اين حقيقت فرموده است :(( وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الاَْعْجَمينَ ، فَقَرَاهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنينَ))^(234) اگـر آن را بـر بـرخـى غـيـر عربها نازل كرده بوديم و برايشان مى خواند به آن ايمان نمى آوردند.همچنين مى فرمايد:(( وَلَوْ جَعَلْناهُ قُرْاناً اَعْجِميّاً لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ اياتُهُ))^(235) اگـر آن را قـرآنـى عـجـمـى (زبـان غيرعربى ) قرار مى داديم ، هرآينه مى گفتند: چرا آيات آن بيان نشده است و براى ما روشن نيست و نمى پذيرفتند.قـرآن كـريـم در آيـه هاى متعددى يادآور شده كه خداوند پيامبر اسلام را از خود عرب برگزيد، مثل اين آيه :((لَقَدْ جاءَ كُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ))^(236) همانا پيامبرى از خودتان به سوى شما آمده است .ايـن امـر از يكسو افتخارى بود كه نصيب عرب شد واز سوى ديگر عاملى براى پذيرش اسلام بـود واگـر جـز ايـن مـى بـود، بـى تـرديـد عـرب ازاسـلام استقبال نمى كرد.
قرشى بودن پيامبر(ص )
خـانـدان قـريـش از خـوش سـابـقه ترين و با نفوذترين خاندانهاى مكه بود. نظام موجود مكه و رسـومـى كـه مـردم از آنـها پيروى مى كردند، مثل دارالندوة ، سقايت و مهماندارى همه از ابداعات وابـتـكـارات قـريـش بـود.^(237) سـنـّت سـفرزمستانى و تابستانى نيز از بزرگان اين خـانـدان و اجـداد پـيـامبر(ص ) باقى مانده بود^(238) از اين رو، قريش درميان مردم احترام خـاصـى داشـت . مـى دانـيـم كـه رسول خدا(ص ) تا آخرين روزهاى زندگى ابوطالب ازحمايت او بـرخـوردار بـود؛ و پـيـش از مـرگ نـيـز از قـوم خـود خـواسـت تـا از پـيـامـبـر(ص ) حـمـايـت كـنـنـد.^(239) تـرديـدى نـيـسـت كـه اگـر پيامبر(ص ) قبيله اى نيرومند نمى داشت ؛ ازميان برداشتن او كار آسانى بود.امّى بودن پيامبر(ص )