قـبـيـله در دوران جـاهـليـت بـراى مـردم از اهـمـيـت ويـژه اى بـرخـوردار بـود. واحـد اوّليـه تشكيل دهنده قبيله خانواده بود كه در چادر زندگى مى كرد. از مجموع چند چادر خويشاوند ((حَىّ)) پديد مى آمد و از مجاورت ((احيا)) همخون ، قبيله تشكيل مى شد. ((حَىّ)) داراى يك رئيس بود و حكم ((شيخ )) يعنى رئيس قبيله ، بر همه لازم الاتّباع بود.^(104) ريـاسـت قـبـيـله مـوروثـى بـود، ولى شـيـخ يـا رئيـس قـبـيـله بـايـد داراى فضايل فردى همانند شجاعت ، سخاوت و خردمندى نيز باشد تا اعضاى قبيله را ارشاد كند و به فـرمـانـبردارى و اطاعت خود وا دارد. هر چند شيخ قبيله براى ((بدوى )) حكم شاه را نداشت ، ولى بـه دليـل تعصب شديد، او را برتر از ديگران مى شمردند، چنان كه قبيله خود را نيز بهترين قبايل مى دانستند .^(105) قبيله داراى قوانين ويژه اى بود كه روابط فردى و اجتماعى مردم بر پايه آنها تنظيم مى شد. اين قوانين براى مردم بسيار محترم بود و حكم قانون اساسى امروز را داشت .اسلام نه تنها تعصبات و مفاخر قبيله اى را مردود دانست ، بلكه اساس نظام سياسى اجتماعى بر پـايه قبايل را بر هم زد و كلّيه روابط اجتماعى را بر اساس برادرى اسلامى برقرار كرد و روابـط قـبـيله اى را صرفا بر اساس نسبت خويشاوندى پذيرفت ملاك برترى در اسلام تقوا است ، نه انتساب به قبيله ، هر چند نجيب و شريف باشد. دسته بندى مردم به صورت قبيله ها و طـايـفه هاى مختلف هر چند يك امر تكوينى و در مرحله اى از ضرورتهاى اجتماعى است ، امّا ارزش آفرين نيست و مايه برترى كسى نمى شود.قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:((يـا اَيُّهـَا النـّاسُ اِنـّا خـَلَقـْنـاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعوُبا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفوُا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقيكُمْ))^(106) اى مـردم ! مـا هـمـه شـمـا را از مـردى و زنـى آفـريـديـم و شـما را ملتها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شما است .
تعصب عربى
عـرب دوران جـاهلى به تعصّب عربى پايبند بود و براى نسب و زبان خود اهميت زيادى مى داد، تـا آنـجـا كـه نـسـب شناسى در ميان آنان به عنوان يك علم مطرح بود. آنان غير عرب را عجم مى خـوانـدنـد و مـقـصـودشـان ايـن بـود كـه آنـهـا نـمـى تـوانـنـد مثل عربها فصيح و رسا صحبت كنند و به آسانى شعر بگويند.فـخـر فـروشـى مـيـان افـراد مختلف عرب رايج بود و هر قبيله اى خود را برتر از ديگران مى دانست و فضيلتهاى خود را به رخ ديگران مى كشيد. ممكن بود كه تيره هاى گوناگون يك قبيله خود را از يكديگر برتر بدانند، اما زمانى كه پاى اختلاف با قبيله ديگر به ميان مى آمد، تمام اعضا و تيره هاى قبيله با هم يكدل و يكزبان بودند.خويشاوندى بطور معمول از سوى پدر سنجيده مى شد و خويشاوندان پدرى گرد هم مى آمدند و خـانـواده و قـبـيله را تشكيل مى دادند. افرادى كه از اين طريق با هم پيوند برقرار كرده بودند نسبت به هم تعصب داشتند و دفاع از يكديگر را واجب مى شمردند. مثلى در اين باره مى گويد:(( من و برادرم عليه پسر عموى مان هستيم و من و پسر عمويم عليه بيگانه . )) با اين وجود، خويشاوندان مادرى نيز نسبت به يكديگر تعصب مى ورزيدند.^(107)
روابط غير خويشاوندى
غـيـر از خـانواده و قبيله كه خويشاوندان را به هم پيوند مى داد، انواع ديگرى از رابطه نيز در مـيـان قـبـايـل عـرب جـاهـليـت رايـج بـود. يـكـى از راهـهـاى مـرتـبـط شـدن قبايل ، پيمان بستن بود، كه بدان وسيله هر چند خويشاوند نبودند، تحت مقررات ويژه اى با هم متحد مى شدند.