داسـتـانـهـاى گذشتگان مثل رستم و اسفنديار، ميان مردم روزگار جاهليت جاذبه داشت . تعدادى از مـخـالفـان كـوشـيـدنـد تـا بـا نـقـل ايـن داسـتـانـهـا در مـجـالس و محافل از جاذبه قرآن بكاهند.نـضربن حارث يكى از شيطانهاى قريش بود. او در سفر به حيره داستانهاى رستم و اسفنديار را يـاد گـرفـتـه بود. هر وقت رسول خدا(ص ) درانجمنى سخن مى گفت ، وى پس از آن حضرت درجـاى او مـى نـشـسـت و آن داسـتـانـهـا را نـقـل مـى كـرد، و مـى گـفـت : بـه چـه دليل محمدصلى الله عليه وآله از من خوش سخن تر است . ^(253) امـا سـخـنـان نـَضـْر وامـثـال او چـيـزى نـبـود كـه بـتـوانـد مـقـابـل قـرآن كـريـم ايـسـتـادگـى كند. اين گونه مخالفان مورد تهاجم آيه هاى قرآن قرار مى گرفتند و توطئه هايشان خنثى مى شد.روزى كـسـى از مـردم يـثـرب كـه او را بـه خـاطـر شـجـاعـت و شـرافـتـى كـه داشـت ((كامل )) مى گفتند، به مكه آمد. چون از كار رسول خدا(ص ) آگاه شد، با آن حضرت ديدار كرد. وى در اين ديدار گفت : شايدآنچه نزد توست ، مانند گفته هاى لقمان است كه همراه من است سپس مقدارى از آن را براى رسول خدا(ص ) خواند. آن حضرت د رپاسخ فرمود: اين هم سخنى نيكوست ، اما آنچه من دارم از آنها بهتر است پس از آن آيه هاى چند از قرآن كريم را برايش خواند. آن مرد تـحت تاءثير قرار گرفت و به برترى قرآن اعتراف كرد. به شهادت تعدادى از مردم مدينه او به عقيده مسلمانى از دنيا رفت .آرى قرآن كريم درميان عرب پديده اى نوبود و جاذبه اى چشمگير داشت تا آنجا كه افراد منكر اسلام و رسالت پيامبر (ص ) نيز تحت تاءثير آن قرار مى گرفتند.
موضع گيريهاى صحيح
يـكى ازعللى كه موجب گسترش اسلام شد، موضع گيريهاى صحيح و قضاوتهاى درستى بود كـه قـرآن دربـاره اديـان آسمانى ديگر داشت .موضع گيرى قرآن كريم درباره اين اديان چنان واقـعـى بـود كـه هيچ گونه بهانه اى به دست پيروان آنان نداد. براستى كه اگر دانشمندان يهود و نصارا كوچكترين نقطه ضعفى درقرآن و تعاليم اسلامى مى يافتند، آن را علم مى كردند و بـه يـارى مـشـركان نيز مى آمدند، در برخوردهاى نظامى چنين كردند. از نمونه هاى بارز اين مطلب ، داستان جعفربن ابى طالب و پادشاه حبشه است . پس ازمهاجرت مسلمانان به حبشه كفار قريش دو تن را فرستادند تا آنان را باز گردانند. پس از گفتگوهايى كه ميان نجاشى و جعفر ردّ و بدل شد، نجاشى خواست تا آياتى از قرآن را برايش بخواند. جعفر آياتى از قرآن راكه دربـاره حـضـرت مريم است قرائت كرد. نجاشى از شنيدن آن تحت تاءثير قرار گرفت . و به فـرسـتـادگـان قـريش جواب ردّ داد. پس از نوميدى ، يكى از آنان (عمرو عاص ) گفت : فردا به نـجـاشـى مـى گـويم كه مسلمانان عيسى را بنده مى دانند. فرداى آن روز نزد نجاشى رفت و آن سـخـن را بـه وى گـفـت . او دوبـاره مسلمانان را طلبيد و عقيده شان را درباره حضرت عيسى (ع ) پرسيد. جعفر در پاسخ گفت : عقيده ما درباره عيسى ، گفتار خدا و پيامبر است : ((عيسى بنده خدا و رسـول اوسـت و كلمه اوست كه به مريم فرستاد.)) نجاشى سخنان جعفر را تصديق كرد و آن را مـطـابـق انـجـيـل دانـسـت . از آن پـس ، مـسـلمـانـان تـا