درآمدی بر خداشناسی فلسفی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر خداشناسی فلسفی - نسخه متنی

محسن جوادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ملا صدرا به نقل از استاد خود ميرداماد مى گويد : براهين امتناع تسلسل فقط در فرض سلسله هاى تصاعدى جارى است; يعنى در مواردى كه ما از يك نقطه خاص شروع كنيم، مثلا سنگ و خاك را موضوع قرار داده، علّت آن را جويا شويم و نيز از علّت علّت آن و ...

در سلسله تصاعدى از آنجا كه علّت ضرورتاً در رتبه معلول تحقق دارد، به اقتضاى براهين امتناع تسلسل نمى توان بى نهايت حلقه علّى فرض كرد كه همگى بالفعل تحقّق داشته، و در رتبه معلول موجود باشد.

اما اگر فرض آن باشد كه از يك علّت محض كه معلول نيست شروع كرده، و از معلول او و نيز معلول معلول او و ... سؤال كنيم، جايى براى براهين يادشده نمى ماند. در اصطلاح به اين نوع زنجيره ها، سلسله تنازلى مى گويند و علّت عدم جريان براهين مذكور در آنها، اين است كه ذات معلول لزوماً با علّت مجتمع نيست و در رتبه او تحقق ندارد; درحالى كه شرط امتناع تسلسل، اجتماع بالفعل حلقه هاست. بنابر اين فيض الهى كه از طريق وسايط، جارى و نامتناهى است، با امتناع تسلسل منافات، ندارد. زيرا مورد امتناع، سلسله هاى تصاعدى است كه در آنها از علّت چيزى جست و جو مى شود، نه سلسله هاى تنازلى كه با فرض وجود علّت در مقام احصاى معلول هاى آنيم.(62)

ج ـ وقتى مى گوييم حلقه هاى سلسله ممكنات بايد در جايى خاتمه يابند و نياز به علّت نمى تواند بى پايانه باشد، مراد اين نيست كه چون در ساحت معرفت و تبيين نمى توان تا بى نهايت پيش رفت، پس بر اساس الزامى معرفت شناختى و يا مصلحتى معرفت شناسانه كار تبيين و تحليل را بايد در جايى متوقف نمود. بلكه لزوم تناهى و توقف، لزومى هستى شناختى است; به اين معنا كه عقل انسان درمى يابد كه در عالم واقع و هستى، افراد سلسله ممكنات نمى توانند به صورت پايان ناپذير به يك ديگر وابسته باشند، لاجرم بايد به وجودى غيروابسته منتهى شوند.




  • زير نشينِ عَلَمَت كائنات
    ما به تو قائم، چو تا قائم به ذات(63) .



  • ما به تو قائم، چو تا قائم به ذات(63) .
    ما به تو قائم، چو تا قائم به ذات(63) .



/ 103